فرزند خوانده
پارت ۱۵
که دستم رو گاز گرفت
کوک: یاااا مگه سگی
ا.ت: سگ عمته ولم کنننننننننننننن
کوک: نشونت میدم سگ کیه
ا.ت : چجوری انوقت
کوک: میبینی
جیمین: ولش کن بچگی کرد حالا
کوک: فقط بخاطر اینکه بچس ولش میکنم
ا.ت :( اداش رو در میاره) تموم شد خیلی تاثیر گزار بود
کوک: حالا که اینکارو کردی نشونت میدم
ا.ت رو بغل کردم و رفتم انداختمش تو استخر
ا.ت: بیارم بیرون شنا بلد نیستم(دست و پا میزنه)
کوک: تو گفتی و منم باور کردم
که دیدم رفت زیر آب پریدم و درش آوردم
ا.ت: خیلی خری (نفس نفس)
کوک: به تو رفتم
ا.ت ویو
اوف پسره ی خر رفتم داخل عمارت تو اتاق که لباس عوض کنم لباسم در میارم که لباس بپوشم که کوک میاد تو سریع میپوشم
ا.ت : چرا در نمیزنیییییی
کوک: اتاق خودمه چرا در بزنم
ا.ت: پس چرا نمیزاری برم تو اتاقمممممم
کوک: چون دلم میخواد
ا.ت: ایش برو بیرون لباس عوض کنم
کوک: خب عوض کن
ا.ت : میگم برو بیرونننننننننننننن
کوک: نمیرم مشکل داری
ا.ت: آره مشکل دارم
کوک: شرمنده مشکل گشا نیستم
میرم تو حموم لباس عوض میکنم میام بیرون تلویزیون روشن میکنم میشینم فیلم میبینم که یکی تلویزون رو خاموش کرد دیدم جیمینه
ا.ت: یااا چرا اینکارو کردی
جیمین : نمیدونم
ا.ت : هوفففف روشنش کن
جیمین : باش
روشن میکنه میشنم به به ادامه ی فیلم نگا میکنم وقتی فیلم تموم میشه میبینم دوتاشون کنارم نشستن و من وسطشونم و خوابشون برده و سرشون رو شونه هامه وای شونه هام شکست هی خداااا
ا.ت: پاشین من بالش نیستم
دوتاشون باهم گفتم : چرا هستی
ا.ت : هوفففف
سریع بلند میشم که سرشون میخوره به هم دیگه .....
بعد سال ها گزاشتم😐💔
که دستم رو گاز گرفت
کوک: یاااا مگه سگی
ا.ت: سگ عمته ولم کنننننننننننننن
کوک: نشونت میدم سگ کیه
ا.ت : چجوری انوقت
کوک: میبینی
جیمین: ولش کن بچگی کرد حالا
کوک: فقط بخاطر اینکه بچس ولش میکنم
ا.ت :( اداش رو در میاره) تموم شد خیلی تاثیر گزار بود
کوک: حالا که اینکارو کردی نشونت میدم
ا.ت رو بغل کردم و رفتم انداختمش تو استخر
ا.ت: بیارم بیرون شنا بلد نیستم(دست و پا میزنه)
کوک: تو گفتی و منم باور کردم
که دیدم رفت زیر آب پریدم و درش آوردم
ا.ت: خیلی خری (نفس نفس)
کوک: به تو رفتم
ا.ت ویو
اوف پسره ی خر رفتم داخل عمارت تو اتاق که لباس عوض کنم لباسم در میارم که لباس بپوشم که کوک میاد تو سریع میپوشم
ا.ت : چرا در نمیزنیییییی
کوک: اتاق خودمه چرا در بزنم
ا.ت: پس چرا نمیزاری برم تو اتاقمممممم
کوک: چون دلم میخواد
ا.ت: ایش برو بیرون لباس عوض کنم
کوک: خب عوض کن
ا.ت : میگم برو بیرونننننننننننننن
کوک: نمیرم مشکل داری
ا.ت: آره مشکل دارم
کوک: شرمنده مشکل گشا نیستم
میرم تو حموم لباس عوض میکنم میام بیرون تلویزیون روشن میکنم میشینم فیلم میبینم که یکی تلویزون رو خاموش کرد دیدم جیمینه
ا.ت: یااا چرا اینکارو کردی
جیمین : نمیدونم
ا.ت : هوفففف روشنش کن
جیمین : باش
روشن میکنه میشنم به به ادامه ی فیلم نگا میکنم وقتی فیلم تموم میشه میبینم دوتاشون کنارم نشستن و من وسطشونم و خوابشون برده و سرشون رو شونه هامه وای شونه هام شکست هی خداااا
ا.ت: پاشین من بالش نیستم
دوتاشون باهم گفتم : چرا هستی
ا.ت : هوفففف
سریع بلند میشم که سرشون میخوره به هم دیگه .....
بعد سال ها گزاشتم😐💔
۱۵.۰k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.