چند پارتی کوک...پارت 2
چند پارتی کوک
درخواستی
لوکاس رفت و حمومشو کرد و اومد بیرون با بالا تنه ی لخت پیشه ا.ت نشست تا زود تر حرفشو بزنه...
لوکاس:باشه باشه بیا اومدم حداقل میزاشتی لباس بپوشم.
ا.ت:نههههههههههه تو کاراتو آروم آروم انجام میدیییی بیا بشینننننننننن.
لوکاس:باشه باشه بیا اومدم دعوا نداریم که.
ا.ت فقط حرف زد و حرف زد و حرف زد و سره لوکاسو برد و این حرف زدنش باعث شد متوجه گذر زمان نشه دیگه کم کم زمانه خونه اومدن کوک نزدیک میشد میشه گفت کوک وارد خونه شده بود و با سکوته خونه مواجه شد ولی متوجه صدا از توی اتاقه مشترکه خودش و ا.ت شد به سمته در و رفت و همزمان با باز کردن در لب زد:چاگی من اومـ....
که با دیدن صحنه ی رو به روش حرفش نصفه کاره موند اون ا.ت بود که داشت با ذوق و شوق با یه پسر که با بالا تنه ی لخته حرف میزنه.
کوک:ا....ا.ت؟
ا.ت:سلام چاگی چطورییییی؟(که با دیدنه قیافه ی بحت زده ی کوک رو به رو شد و فهمید که کوث چه فمری در موردش کرده)
ا.ت:کوک خوبی؟
کوک:این مرتیکه کیه؟
ا.ت:کوک درست حرف بزن.
کوک:گفتم این آشغال کیه تو خونه ی منههه؟
لوکاس:هوی درست حرف بزن فقط بخاطره ا.ته احترامتو نگه میدارم.
کوک:تو کی باشی که برای ا.ت احترام قاعل باشی؟دوست پسره جدیدشی نه؟ا.ت خودشو پیشه من اینقدر بی احترام کرده که خوده من بهش احترام نمیزارم.
لوکاس:حرف دهنتو بفهم مرتیکه ی روانی.
ا.ت:لوکاس کوک بسه لطفا بسهههه.
کوک:ساکت از توی خونم گمشو بیرون.
ا.ت:کوک بزار من حرف بزنم بعد.....
کوک:گمشو بیرون ا.ت گمشووووو.
لوکاس دسته ا.تو میگیره:بیا بریم اینجا جای موندن نیست.
ا.ت:ولی.....
لوکاس:ولی بی ولی دلم نمیخواد پیشه کسی که حتی یه ذره احترامم برات قائل نیست بمونی.
درخواستی
لوکاس رفت و حمومشو کرد و اومد بیرون با بالا تنه ی لخت پیشه ا.ت نشست تا زود تر حرفشو بزنه...
لوکاس:باشه باشه بیا اومدم حداقل میزاشتی لباس بپوشم.
ا.ت:نههههههههههه تو کاراتو آروم آروم انجام میدیییی بیا بشینننننننننن.
لوکاس:باشه باشه بیا اومدم دعوا نداریم که.
ا.ت فقط حرف زد و حرف زد و حرف زد و سره لوکاسو برد و این حرف زدنش باعث شد متوجه گذر زمان نشه دیگه کم کم زمانه خونه اومدن کوک نزدیک میشد میشه گفت کوک وارد خونه شده بود و با سکوته خونه مواجه شد ولی متوجه صدا از توی اتاقه مشترکه خودش و ا.ت شد به سمته در و رفت و همزمان با باز کردن در لب زد:چاگی من اومـ....
که با دیدن صحنه ی رو به روش حرفش نصفه کاره موند اون ا.ت بود که داشت با ذوق و شوق با یه پسر که با بالا تنه ی لخته حرف میزنه.
کوک:ا....ا.ت؟
ا.ت:سلام چاگی چطورییییی؟(که با دیدنه قیافه ی بحت زده ی کوک رو به رو شد و فهمید که کوث چه فمری در موردش کرده)
ا.ت:کوک خوبی؟
کوک:این مرتیکه کیه؟
ا.ت:کوک درست حرف بزن.
کوک:گفتم این آشغال کیه تو خونه ی منههه؟
لوکاس:هوی درست حرف بزن فقط بخاطره ا.ته احترامتو نگه میدارم.
کوک:تو کی باشی که برای ا.ت احترام قاعل باشی؟دوست پسره جدیدشی نه؟ا.ت خودشو پیشه من اینقدر بی احترام کرده که خوده من بهش احترام نمیزارم.
لوکاس:حرف دهنتو بفهم مرتیکه ی روانی.
ا.ت:لوکاس کوک بسه لطفا بسهههه.
کوک:ساکت از توی خونم گمشو بیرون.
ا.ت:کوک بزار من حرف بزنم بعد.....
کوک:گمشو بیرون ا.ت گمشووووو.
لوکاس دسته ا.تو میگیره:بیا بریم اینجا جای موندن نیست.
ا.ت:ولی.....
لوکاس:ولی بی ولی دلم نمیخواد پیشه کسی که حتی یه ذره احترامم برات قائل نیست بمونی.
۷۸۵
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.