فیک تقاص پارت ۳۳
ا/ت ویو
لرزش دستم قطع نمیشد
وحشت داشتم
تمام فشار های روانی که تو این یه ماه کشیدم الان اومد سراغم و من و به این وضعیت انداخت دیشب بدترین شب عمرم بود و باعث شد همچین حمله ی افتضاحی بیاد سراغم
پانیک طوریه که ادم احساس میکنه قراره بمیره چون نمیشه درست نفس کشید و از اونجایی که آسم هم دارم موقع حمله پانیک خیلی من و تو وضعیت بدی قرار میده
نامجون جلو نشسته بود و سعی داشت باهام حرف بزنه ولی من نمی تونستم تمرکز کنم ....
نامجون ویو
ا/ت نشسته بود جلوم رو مبل دستاش هنوز میلرزید و داشت پوست دور ناخنش رو میکند و با پاهاش و زمین ضرب گرفته بود
جو واسش طوری بود که نمی تونست تمرکز کنه و وحشت داشت همه ی اینا به خاطر فشار هایی هست که تو این مدت روش بود مخصوصا دیشب که وضعش افتضاح بود
با ارامش گفتم ا/ت .. قبلا هم حمله اومده سراغت ؟
ا/ت با گیجی بهم نگا کرد و گفت سوالت و نفهمیدم ... دوباره میگی ؟
گفتم میتونی تمرکز کنی ؟
ا/ت با استرس سرش و تکون داد و گفت آ .. آره .. آره میتونم ...
جونگ کوک تمام حرکات ا/ت رو زیر نظر گرفته بود و مطمئنم تو ذهنش هزار و یه جور تجزیه و تحلیل ازشون دراورده
دستای ا/ت میلرزید و این واقعا اذیتم میکرد نمی تونستم ارومش کنم واقعا رو مخ بود
دستم و گذاشتم رو دست ا/ت تا اروم بشه ولی ا/ت با ترس دستش و از زیر دستم کشید بیرون و فقط به صورتم نگا کرد
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که جونگ کوک باهاش رابطه داشته یا لمسش کرده چون حرکاتش طوری بود که انگار بهش تجاوز کردن
بعدا باید با جونگ کوک حرف بزنم در این مورد
نفس عمیق کشیدم و گفتم ا/ت تمرکز کن قبلا این حمله ها اومده سراغت ؟
ا/ت یه کم ساکت موند و بعدش گفت اره ... اره خیلی میاد سراغم وقتی استرس میگیرم یا فشار روم زیاد میشه این حمله ها میاد سراغم ... از بچگی اینطوری بودم ...
گفتم تا حالا شده شبا هم حمله بیاد سراغت ؟!
ا/ت گفت اره
گفتم چطوری میشی ؟
ا/ت گفت نفسم تنگ میشه میترسم و از خواب میپرم ... قفسه ی سینم درد میگیره و عرق میکنم
گفتم وقتی حمله بهت دست میده چی حس میکنی ؟
ا/ت با مکث گفت مردن !..... احساس خفگی میکنم انگار یکی با دستاش داره خفه م میکنه نمی تونم نفس بکشم به خاطر همین احساس میکنم دارم میمیرم
لرزش دستم قطع نمیشد
وحشت داشتم
تمام فشار های روانی که تو این یه ماه کشیدم الان اومد سراغم و من و به این وضعیت انداخت دیشب بدترین شب عمرم بود و باعث شد همچین حمله ی افتضاحی بیاد سراغم
پانیک طوریه که ادم احساس میکنه قراره بمیره چون نمیشه درست نفس کشید و از اونجایی که آسم هم دارم موقع حمله پانیک خیلی من و تو وضعیت بدی قرار میده
نامجون جلو نشسته بود و سعی داشت باهام حرف بزنه ولی من نمی تونستم تمرکز کنم ....
نامجون ویو
ا/ت نشسته بود جلوم رو مبل دستاش هنوز میلرزید و داشت پوست دور ناخنش رو میکند و با پاهاش و زمین ضرب گرفته بود
جو واسش طوری بود که نمی تونست تمرکز کنه و وحشت داشت همه ی اینا به خاطر فشار هایی هست که تو این مدت روش بود مخصوصا دیشب که وضعش افتضاح بود
با ارامش گفتم ا/ت .. قبلا هم حمله اومده سراغت ؟
ا/ت با گیجی بهم نگا کرد و گفت سوالت و نفهمیدم ... دوباره میگی ؟
گفتم میتونی تمرکز کنی ؟
ا/ت با استرس سرش و تکون داد و گفت آ .. آره .. آره میتونم ...
جونگ کوک تمام حرکات ا/ت رو زیر نظر گرفته بود و مطمئنم تو ذهنش هزار و یه جور تجزیه و تحلیل ازشون دراورده
دستای ا/ت میلرزید و این واقعا اذیتم میکرد نمی تونستم ارومش کنم واقعا رو مخ بود
دستم و گذاشتم رو دست ا/ت تا اروم بشه ولی ا/ت با ترس دستش و از زیر دستم کشید بیرون و فقط به صورتم نگا کرد
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که جونگ کوک باهاش رابطه داشته یا لمسش کرده چون حرکاتش طوری بود که انگار بهش تجاوز کردن
بعدا باید با جونگ کوک حرف بزنم در این مورد
نفس عمیق کشیدم و گفتم ا/ت تمرکز کن قبلا این حمله ها اومده سراغت ؟
ا/ت یه کم ساکت موند و بعدش گفت اره ... اره خیلی میاد سراغم وقتی استرس میگیرم یا فشار روم زیاد میشه این حمله ها میاد سراغم ... از بچگی اینطوری بودم ...
گفتم تا حالا شده شبا هم حمله بیاد سراغت ؟!
ا/ت گفت اره
گفتم چطوری میشی ؟
ا/ت گفت نفسم تنگ میشه میترسم و از خواب میپرم ... قفسه ی سینم درد میگیره و عرق میکنم
گفتم وقتی حمله بهت دست میده چی حس میکنی ؟
ا/ت با مکث گفت مردن !..... احساس خفگی میکنم انگار یکی با دستاش داره خفه م میکنه نمی تونم نفس بکشم به خاطر همین احساس میکنم دارم میمیرم
۳۸.۲k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.