پارت4
#پارت4
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
_اما، اما من نمیتونم تورو داداش صدا کنم..
-هی ا/ت خیال کردی منم ازین به بعد تورو آبجی صدا میکنم؟!
همین که بتونی مثل یه برادر منو قبول داشته باشی واسم اندازه ی دنیا ارزش داره...
نفس عمیقی کشیدم سرمو انداختم پایین
به زمین زل زده بودم...
چرا باید عاشقش بشم؟!
چرا باید عاشق کسی بشم که میدونم آخرش مال من نمیشه ؟!
همینجوری تو افکارم غرق بودم که صداش رشته ی افکارمو پاره کرد..
-ا/ت
فورا سرمو بلند کردم و بی معطلی جوابشو دادم..
_بله؟
-سال آخری که خوندی رو یادته؟
-چرا؟
-اون دوستت که خیلی باهاش صمیمی بودی..
اون..
میدونی الان کجاست؟
حالا معنی اون حرفشو میفهمم..
-راستش از وقتی که با خوانوادش رفتن آمریکا ازش خبری ندارم ...
ولی هنوز یه شماره ازش دارم.. اما نمیدونم هنوز از اون شماره استفاده می کنه یا نه...
_خوبه... میشه اون شمارشو واسم بفرسی..؟
-با..باشه... ولی میتونم بدونم برای چی میخوای؟!
نفسی گرفت و گفت:
چون تورو به عنوان خواهرم قبول دارم اینو بهت میگم.
مشتاق بهش زل زدم که گفت:
ببینم تو به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟
_یااا نکنه تو همین یباری که دیدیش عاشقش شدی؟!
-نه خب..
اون یبار فقط فک میکردم یه حسه و زود فراموشش میکنم ولی نشد...
چشمامو ریز کردم و گفتم:
پس اینکه انقد اسرار داشتی برسونیم مدرسه و بیای دنبالم بخاطر هسو بوده..
سرشو تکون داد و به لیوان رو به روش خیره شد...
خبب بچها بین کارام یه وقت خالی گیر اوردم گفتم پارت بزارم واستون
امیدوارم خوشتون بیاد🥲
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
_اما، اما من نمیتونم تورو داداش صدا کنم..
-هی ا/ت خیال کردی منم ازین به بعد تورو آبجی صدا میکنم؟!
همین که بتونی مثل یه برادر منو قبول داشته باشی واسم اندازه ی دنیا ارزش داره...
نفس عمیقی کشیدم سرمو انداختم پایین
به زمین زل زده بودم...
چرا باید عاشقش بشم؟!
چرا باید عاشق کسی بشم که میدونم آخرش مال من نمیشه ؟!
همینجوری تو افکارم غرق بودم که صداش رشته ی افکارمو پاره کرد..
-ا/ت
فورا سرمو بلند کردم و بی معطلی جوابشو دادم..
_بله؟
-سال آخری که خوندی رو یادته؟
-چرا؟
-اون دوستت که خیلی باهاش صمیمی بودی..
اون..
میدونی الان کجاست؟
حالا معنی اون حرفشو میفهمم..
-راستش از وقتی که با خوانوادش رفتن آمریکا ازش خبری ندارم ...
ولی هنوز یه شماره ازش دارم.. اما نمیدونم هنوز از اون شماره استفاده می کنه یا نه...
_خوبه... میشه اون شمارشو واسم بفرسی..؟
-با..باشه... ولی میتونم بدونم برای چی میخوای؟!
نفسی گرفت و گفت:
چون تورو به عنوان خواهرم قبول دارم اینو بهت میگم.
مشتاق بهش زل زدم که گفت:
ببینم تو به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟
_یااا نکنه تو همین یباری که دیدیش عاشقش شدی؟!
-نه خب..
اون یبار فقط فک میکردم یه حسه و زود فراموشش میکنم ولی نشد...
چشمامو ریز کردم و گفتم:
پس اینکه انقد اسرار داشتی برسونیم مدرسه و بیای دنبالم بخاطر هسو بوده..
سرشو تکون داد و به لیوان رو به روش خیره شد...
خبب بچها بین کارام یه وقت خالی گیر اوردم گفتم پارت بزارم واستون
امیدوارم خوشتون بیاد🥲
۸.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.