آشنای من
پارت چهارم
خانم هاردی بهترین منشی برای دکتر پاول بود،بهترین کسی که میتوانست با دکتر پاول کنار بیاید.چه کسی میتواند با یک طماع کار کند؟هیچ کس جز کسی که مثل خودش باشد.هیچ کس جز یک طماع دیگر.خانم هاردی هم مثل خودش بود چون مانند دکتر پاول حرص پول بیشتر را میزد نه برای اینکه پولی نداشته باشد بلکه هر دو پول بیشتری میخواستند.هر چه بیشتر،بهتر.
ادا که بعد از هفته ها امدن به این مطب برایش همه این صحنه ها عادی شده بود بی تفاوت از اتاق خارج شدم و برای پرداخت پول این جلسه جلوی میز منشی رفتم.
زن روبه رویش موهای بلوندش را این بار فر کرده بود و به طور منظمی روی شونه هایش انداخته بود.رژ لبی زده بود که آدا در تشخیص رنگ ان ناتوان بود.رنگش چیزی مثل این بود که نارنجی را با صورتی مخلوط کنی.نه میتوانی بگویی صورتی است نه نارنجی.( آدا هیچ گاه نفهمید این رژ لب ها را از کجا پیدا میکند!)کت و شلوار ابی اسمانی پوشیده بود و وقتی راه میرفت پاهایش را مخصوصا جوری تکان میداد که انگار مدل است و روی فرش قرمز راه می رود.
" ادای عزیزم،از بیست درصد افزایش قیمت که خبر داری؟"
"اما خانم هاردی شما دو هفته پیش پنجاه یورو اضافه کردید."
"ادا از هفته پیش تا الان میدونی چقدر وسیله برای این مطب خرج کردیم؟"
دروغ میگفت.
این مطب لعنتی از دو ماه پیش همینجوری بود.
"فکر میکنی دروغ میگویم؟"
صدایش به طرز گوش خراشی جیغ و نازک بود.
"نه خانم هاردی."
این را گفت چون حوصله بحث را نداشت و فقط میخواست از شر این مطب و ادم هایش خلاص شود.
خانم هاردی بلا فاصله بعد از شنیدن جمله اخرش ابروهایش بالا رفتند و نیشش باز شد:
"خب خیلی هم عالی."
دستش را جلو اورد و روی میز گذاشت و ادامه داد:
"تو مشتری همیشگیمون هستی ادای عزیزم."
جوری کلمه آدا را گفت که باعث شد از اسم خودش هم بدش بیاید.
بعد از اینکه صد و بیست یورو بی زبان را از جیب سمت راست کت اش در اورد و به دست خانم هاردی داد ، دلش میخواست اسکناس ها را مشت میکرد تا خانم هاردی با دیدن پول های چروکیده حالش بد شود.نتوانست اینکار را کند اما به جایش اسکناس صد یورویی را قبل از دادن تا نصف پاره کرد و خانم هاردی هم چیزی نفهمید .
خانم هاردی بهترین منشی برای دکتر پاول بود،بهترین کسی که میتوانست با دکتر پاول کنار بیاید.چه کسی میتواند با یک طماع کار کند؟هیچ کس جز کسی که مثل خودش باشد.هیچ کس جز یک طماع دیگر.خانم هاردی هم مثل خودش بود چون مانند دکتر پاول حرص پول بیشتر را میزد نه برای اینکه پولی نداشته باشد بلکه هر دو پول بیشتری میخواستند.هر چه بیشتر،بهتر.
ادا که بعد از هفته ها امدن به این مطب برایش همه این صحنه ها عادی شده بود بی تفاوت از اتاق خارج شدم و برای پرداخت پول این جلسه جلوی میز منشی رفتم.
زن روبه رویش موهای بلوندش را این بار فر کرده بود و به طور منظمی روی شونه هایش انداخته بود.رژ لبی زده بود که آدا در تشخیص رنگ ان ناتوان بود.رنگش چیزی مثل این بود که نارنجی را با صورتی مخلوط کنی.نه میتوانی بگویی صورتی است نه نارنجی.( آدا هیچ گاه نفهمید این رژ لب ها را از کجا پیدا میکند!)کت و شلوار ابی اسمانی پوشیده بود و وقتی راه میرفت پاهایش را مخصوصا جوری تکان میداد که انگار مدل است و روی فرش قرمز راه می رود.
" ادای عزیزم،از بیست درصد افزایش قیمت که خبر داری؟"
"اما خانم هاردی شما دو هفته پیش پنجاه یورو اضافه کردید."
"ادا از هفته پیش تا الان میدونی چقدر وسیله برای این مطب خرج کردیم؟"
دروغ میگفت.
این مطب لعنتی از دو ماه پیش همینجوری بود.
"فکر میکنی دروغ میگویم؟"
صدایش به طرز گوش خراشی جیغ و نازک بود.
"نه خانم هاردی."
این را گفت چون حوصله بحث را نداشت و فقط میخواست از شر این مطب و ادم هایش خلاص شود.
خانم هاردی بلا فاصله بعد از شنیدن جمله اخرش ابروهایش بالا رفتند و نیشش باز شد:
"خب خیلی هم عالی."
دستش را جلو اورد و روی میز گذاشت و ادامه داد:
"تو مشتری همیشگیمون هستی ادای عزیزم."
جوری کلمه آدا را گفت که باعث شد از اسم خودش هم بدش بیاید.
بعد از اینکه صد و بیست یورو بی زبان را از جیب سمت راست کت اش در اورد و به دست خانم هاردی داد ، دلش میخواست اسکناس ها را مشت میکرد تا خانم هاردی با دیدن پول های چروکیده حالش بد شود.نتوانست اینکار را کند اما به جایش اسکناس صد یورویی را قبل از دادن تا نصف پاره کرد و خانم هاردی هم چیزی نفهمید .
۱.۰k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.