𝕴'𝖒 𝖘𝖔𝖗𝖗𝖞 𝖇𝖆𝖇𝖊..
p14
ا.ت خندم گرفتم ولی سریع خودمو جمع کردم
یک ساعت بعد
هر دو مشغول پرونده ها بودیم به جیمین نگاه کردم خیلی جدی داشت نگاه میکرد ....
با اینکه صبحانه خورده بودم ولی گشنم بود که صدای شکم جیمین اومد خندم گرفته بود ولی خودش انقدر جدی داشت کار میکرد که متوجه صدای شکم خودشم نشد
بلند شدمو از شرکت خارج شدم و رفتم یه عالمه صبحانه گرفتم و دوباره رفتم شرکت رفتم سمت منشیم و وسایل صبحانه رو بهش دادم و گفتم بزارم تو بشقاب و بیاره اتاقم رفتم سمت اتاق و وارد شدم که جیمین سوالی نگام کردم
چشم غوره بهش رفتم و گفتم چیه
جیمین . کجا رفتی
ا.ت بیرون
جیمین کجای بیرون
ا.ت فضولی
جیمین اره
ا.ت میخواستم جواب بدم که یکی در زد گفتم بیاد تو که دیدم منشیمه که همرو تو یه سینی بزرگ گذاشته گفتم بزارم رو میز جیمین گذاشت و تعظیم کرد و رفت منم صندلیمو برداشتم و گذاشتم ربروی میز جیمین (فهمیدین چی شد) و شروع کردم به خوردن که دیدم جیمین داره نگام میکنه گفتم
ا.ت به چی نگاه میکنی(با دهن پر)
جیمین . دلم برای همچین صحنه ای تنگ شده بود گفتم و شروع کردم به صبحانه خوردن (چند مین بعد )
ا.ت. قبل از اینکه بیام شرکت صبحانه خورده بودم ولی نمیدونم چرا آنقدر گشنم بود تکیه دادم به صندلی و دستمو گذاشتم رو دلم و گفتم ... وای دلم خیلی خوردم
جیمین . حاضرم قسم بخورم این اولین صبحانه ای بود که تو این دوسال خوردم و بهم چسبید
ا.ت. چند ماه پیش از هانا شنیدم گفت از تهیوتگ شنیده که هیچی نمیخوری هر چی هم باشه دلیل نمیشه به خودت آسیب بزنی
جیمین . ا.ت
ا.ت . هوم.
جیمین. منو میبخشی
ا.ت . من خیلی دوست داشتم جیمین اصلا توقع همچین کاری رو ازت نداشتم که حرفهای یونا رو باور کنی و حتی نذاری من بهت توضیح بدم
جیمین . یه جوری حرف میزد آدم گولشو میخورد آنقدر در گوشم ازت بد گفت که ازت متنفر شده بودم
ا.ت . ماه پیش اتفاقی یونا رو دیدم میخواستم بس توجه ازش رد شم ولی جلومو گرفت و کلی چرا و پرت گفت منم دلیل کارشون پرسیدم گفت چون فقط نقش دوست برای من بازی میکرده ولی از من بدش نیومده و اینجوری انتقام تمام عقده هاشو درآورده
جیمین . ولش کن از این بحث بیایم بیرون
ا.ت موافقم
جیمین . خوب این دوسال چطوری گذشت مسافرت کجا رفتی چندتا دوست پیدا کردی و اینکه چه مهارتهایی یاد گرفتی و اینکه چرا خودکشی کردی(اخرشو با حرص میگه) ؟
ا.ت. نفس بگیر من چطوری همشو جواب بدم (باخنده)
خوب یکسال اول کلا خونه بودم و گریه میکردم و بعدش کلی مسافرت رفتم مثلا با هانا رفتیم پاریس انگلیس ژاپن آمریکا و....
دوست اره با دوتا دوست شدم یکی اسمش سوجونه یکی هم جونگ سوک و مهارت که طراحی لباس یاد گرفتم و اینکه دلیل خودکشیم خود احمقتی (با انگشت اشاره زدم به پیشونیش )
(استایل شرکت جیمین و ا.ت )
ا.ت خندم گرفتم ولی سریع خودمو جمع کردم
یک ساعت بعد
هر دو مشغول پرونده ها بودیم به جیمین نگاه کردم خیلی جدی داشت نگاه میکرد ....
با اینکه صبحانه خورده بودم ولی گشنم بود که صدای شکم جیمین اومد خندم گرفته بود ولی خودش انقدر جدی داشت کار میکرد که متوجه صدای شکم خودشم نشد
بلند شدمو از شرکت خارج شدم و رفتم یه عالمه صبحانه گرفتم و دوباره رفتم شرکت رفتم سمت منشیم و وسایل صبحانه رو بهش دادم و گفتم بزارم تو بشقاب و بیاره اتاقم رفتم سمت اتاق و وارد شدم که جیمین سوالی نگام کردم
چشم غوره بهش رفتم و گفتم چیه
جیمین . کجا رفتی
ا.ت بیرون
جیمین کجای بیرون
ا.ت فضولی
جیمین اره
ا.ت میخواستم جواب بدم که یکی در زد گفتم بیاد تو که دیدم منشیمه که همرو تو یه سینی بزرگ گذاشته گفتم بزارم رو میز جیمین گذاشت و تعظیم کرد و رفت منم صندلیمو برداشتم و گذاشتم ربروی میز جیمین (فهمیدین چی شد) و شروع کردم به خوردن که دیدم جیمین داره نگام میکنه گفتم
ا.ت به چی نگاه میکنی(با دهن پر)
جیمین . دلم برای همچین صحنه ای تنگ شده بود گفتم و شروع کردم به صبحانه خوردن (چند مین بعد )
ا.ت. قبل از اینکه بیام شرکت صبحانه خورده بودم ولی نمیدونم چرا آنقدر گشنم بود تکیه دادم به صندلی و دستمو گذاشتم رو دلم و گفتم ... وای دلم خیلی خوردم
جیمین . حاضرم قسم بخورم این اولین صبحانه ای بود که تو این دوسال خوردم و بهم چسبید
ا.ت. چند ماه پیش از هانا شنیدم گفت از تهیوتگ شنیده که هیچی نمیخوری هر چی هم باشه دلیل نمیشه به خودت آسیب بزنی
جیمین . ا.ت
ا.ت . هوم.
جیمین. منو میبخشی
ا.ت . من خیلی دوست داشتم جیمین اصلا توقع همچین کاری رو ازت نداشتم که حرفهای یونا رو باور کنی و حتی نذاری من بهت توضیح بدم
جیمین . یه جوری حرف میزد آدم گولشو میخورد آنقدر در گوشم ازت بد گفت که ازت متنفر شده بودم
ا.ت . ماه پیش اتفاقی یونا رو دیدم میخواستم بس توجه ازش رد شم ولی جلومو گرفت و کلی چرا و پرت گفت منم دلیل کارشون پرسیدم گفت چون فقط نقش دوست برای من بازی میکرده ولی از من بدش نیومده و اینجوری انتقام تمام عقده هاشو درآورده
جیمین . ولش کن از این بحث بیایم بیرون
ا.ت موافقم
جیمین . خوب این دوسال چطوری گذشت مسافرت کجا رفتی چندتا دوست پیدا کردی و اینکه چه مهارتهایی یاد گرفتی و اینکه چرا خودکشی کردی(اخرشو با حرص میگه) ؟
ا.ت. نفس بگیر من چطوری همشو جواب بدم (باخنده)
خوب یکسال اول کلا خونه بودم و گریه میکردم و بعدش کلی مسافرت رفتم مثلا با هانا رفتیم پاریس انگلیس ژاپن آمریکا و....
دوست اره با دوتا دوست شدم یکی اسمش سوجونه یکی هم جونگ سوک و مهارت که طراحی لباس یاد گرفتم و اینکه دلیل خودکشیم خود احمقتی (با انگشت اشاره زدم به پیشونیش )
(استایل شرکت جیمین و ا.ت )
۹.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.