پارت14
پارت14
_عااا یه فکری میکنم
رفتم خونه بابام که بهش ماجرا رو بگم
ــمامان... مامی
+جانمم
. ــ بابا کجاست
+ رفته شرکت
ـعااا اصن یادم نبودی
بعد از یک ساعت بابابزرگ اومد
_(توضیح ماجرا)
+خب اینو به خودمم گفت دکتر ولی نمیدونم چیکار کنم انگار این خونه همچیزش اذیتش میکنه
مامانبزرگ: چطوره بیاد خونه تو پسرم اونجا کمتر اذیت میشه
+اره درسته
از جواب تفره رفتمو گفتم
.ــمن میرم بیمارستان ا.ت فک کنم دیگه به هوش اومده
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم همه چیز تار بود چند تا پلک زدم تا متوجه محیط اطرافم شدم ایشش چرا نمردم راحت شدم یکم دورو برمو نگا کردم دیدم خان عمو بالا سرمه
این خذف شده باز 🥲💔
_عااا یه فکری میکنم
رفتم خونه بابام که بهش ماجرا رو بگم
ــمامان... مامی
+جانمم
. ــ بابا کجاست
+ رفته شرکت
ـعااا اصن یادم نبودی
بعد از یک ساعت بابابزرگ اومد
_(توضیح ماجرا)
+خب اینو به خودمم گفت دکتر ولی نمیدونم چیکار کنم انگار این خونه همچیزش اذیتش میکنه
مامانبزرگ: چطوره بیاد خونه تو پسرم اونجا کمتر اذیت میشه
+اره درسته
از جواب تفره رفتمو گفتم
.ــمن میرم بیمارستان ا.ت فک کنم دیگه به هوش اومده
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم همه چیز تار بود چند تا پلک زدم تا متوجه محیط اطرافم شدم ایشش چرا نمردم راحت شدم یکم دورو برمو نگا کردم دیدم خان عمو بالا سرمه
این خذف شده باز 🥲💔
۳.۹k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.