رمان پلیس و مافیا پارت ۴
خدمتکار بود
خدمتکار ؛ میتونم بیام
یونگی : چی کار داری
خدمتکار : شما اینجا هستید ؟
یونگی : گفتم چه کاری داری با داد
خدمتکار : هیچ.ی ه.مین جوری اومدم
یونگی : اینجا محل رفت و آمد نیست برو گمشو
خدمتکار: چش.م
درو بست همین جوری مونده بودم این دفعه خواستم که زرنگی کنم تا دستمو نگیرع جای خالی دادم ولی خیلی باهوش بود دستمو دوباره گرفت با اونیکی دستش صورتمو آورد جلوی صورتش
ببخشید کم بود
خدمتکار ؛ میتونم بیام
یونگی : چی کار داری
خدمتکار : شما اینجا هستید ؟
یونگی : گفتم چه کاری داری با داد
خدمتکار : هیچ.ی ه.مین جوری اومدم
یونگی : اینجا محل رفت و آمد نیست برو گمشو
خدمتکار: چش.م
درو بست همین جوری مونده بودم این دفعه خواستم که زرنگی کنم تا دستمو نگیرع جای خالی دادم ولی خیلی باهوش بود دستمو دوباره گرفت با اونیکی دستش صورتمو آورد جلوی صورتش
ببخشید کم بود
۳.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.