My wild mafia پارت 3
یکم توجه کردم دیدم ک ی خرگوش مشکی کوچولو تو حیاط داره راه میرهه از ذوقم فکنم پله هارو پروازکردم رفتم پایین رفتم نزدیکش خیلیییی گوگولی بود بغلشکردم ک سروکله جیمین پیدا شد
جیمین: اون چیه بغلت
ات: کوریی خرگوشههه دیگهه
جیمین: خیلیی زبون دراززیا کاردست خودتت میدی
حرفشوبانگاه ترسناک گفت یکم ترسیدم اما همیت ندادم
جیمین مگه قرار نبود از اتاقت نیای بیرون چیشد پس 😠
ات: حوصلم سررفت بعدم من زندانی تو نیستم ک باهام اینطوری رفتار میکنی بعدم نگفتی چرا من اینجام ها؟
جیمین: به دلیلی ک بخودم مربوط میشه کوچولو
ات: من کوچولو نیستم بدم میاد ازت دلم میخواد برم خونه خودم
جیمین: از این ب بعد خونت اینجاس عادت کن
ات: با بغضگفتمدلم نمیخواد... هق پیشتو باشم از تو این عمارتو همه ادمات بدم میاد
بدون حرفی رفتم اتاقیک توش بودم خرگوشو گذاشتم زمین رفتم روتخت انقدر گریه کردم ک خوابم برد
با صدای زن نسبتا پیری بیدار شدم
اجوما: پاشو دخترم وقت شامه
ات: شما کیهستین
اجوما: من اجومام بلند شو الان اقا عصبیمیشه کاردستت میده
ات: نمیخوام بیام ب جهنم عصبی بشه بدم میاد ازش
اجوما: باشه دختر ولی از من بدون خودت قبر خودتو کندی
اجوما رفت چند دقیقه بعد صدای دادی اومد
در با شتاب کوبیده شد جیمین اومد توبا داد حرفاشو میزد
جیمین: این عمارت قانون داره اینو تو گوشت فرووو کن سر وقتت باید بیای پایین فهمیدیییی
ات با داد: نمیخواممم چرا ولم نمیکنی من نمیخوام اینجا باشم تو منو مثل ی برده گرفتی
جیمین صداتو بیار پاییننن تمام تو بخاطر پدرت ک همه خانوادمو کشت اینجاییی انتقاممو ازش میگیرم فهمیدی دفعه بعد بد بلایی سرت میارم
ات دروغ گووو بدم میاد ازت بدم میاد نمیخوام ببینمت تو تو هق ی مافیای وحشیی بدرد نخوری همه ازت میترسن چون هیچ قلبییتو بدنت وجود نداره تو از سنگی همهچیزت حتی عمارتت تو قاتلی ن پدرم این حرفم باعث شد جیمین عصبی بشه و بهمسیلی بزنه با سیلیک بهم زد رو زمین پرت شدمو اشک میریختم
با صدای کوبیده شدن در فهمیدم رفت
تمام حرفاش تو گوشم اکو میشد یعنی یعنی هق پدر من ی قاتل بوده هق باورم نمیشه من ی دختر ناز نازو بودم تاحالا کسی دستشو روم بلند نکرده بود ک جیمین اینکارو کرد ازهمشونن بدم میاد حتی پدرم من فکر نمیکردم تو ی قاتل باشی واقعا بدی ک بهم نگفتی
انقدرگریه کردم ک رو زمین خوابم برد
جیمین
انقدر عصبیم کررد با اون حرفش ک نفهمیدم چیکار کردم تا ب خودم اومدم دیدم ات رو زمین افتاده برای اینکه نبینمش رفتم تو اتاق خودم
ی و. یسکی برداشتم تا ته سر کشیدم چون ظرفیتم بالا بود چیزیم نمیشد
شب رفتم ات رو ببینم درو باز کردم دیدم رو زمین از گریه خوابش برده
بدن ظریفشو براید استایل بغل کردم گذاشتم رو تخت کنارش خوابیدم موهای رو صورتشو زدم کنار مثل همیشه شبیه ی فرشته ها بود
من جیمین مغرور سنگدل ک ب هیچکس رحم نمیکرد در مقابل این الهه کم میاوردم مقصر اون نیود مقصر پدرش بود ولی نمیدونم چرا چرا هر موقع میبینمش قلبم تند میزنه این عشق نیست درسته عشق نیست من نمیتونم عاشق بچه قاتل پدرم بشم نمیشه از فکر زیاد همونجا خوابم برد
صبح
لاااوولیی بیبیی🥰
جیمین: اون چیه بغلت
ات: کوریی خرگوشههه دیگهه
جیمین: خیلیی زبون دراززیا کاردست خودتت میدی
حرفشوبانگاه ترسناک گفت یکم ترسیدم اما همیت ندادم
جیمین مگه قرار نبود از اتاقت نیای بیرون چیشد پس 😠
ات: حوصلم سررفت بعدم من زندانی تو نیستم ک باهام اینطوری رفتار میکنی بعدم نگفتی چرا من اینجام ها؟
جیمین: به دلیلی ک بخودم مربوط میشه کوچولو
ات: من کوچولو نیستم بدم میاد ازت دلم میخواد برم خونه خودم
جیمین: از این ب بعد خونت اینجاس عادت کن
ات: با بغضگفتمدلم نمیخواد... هق پیشتو باشم از تو این عمارتو همه ادمات بدم میاد
بدون حرفی رفتم اتاقیک توش بودم خرگوشو گذاشتم زمین رفتم روتخت انقدر گریه کردم ک خوابم برد
با صدای زن نسبتا پیری بیدار شدم
اجوما: پاشو دخترم وقت شامه
ات: شما کیهستین
اجوما: من اجومام بلند شو الان اقا عصبیمیشه کاردستت میده
ات: نمیخوام بیام ب جهنم عصبی بشه بدم میاد ازش
اجوما: باشه دختر ولی از من بدون خودت قبر خودتو کندی
اجوما رفت چند دقیقه بعد صدای دادی اومد
در با شتاب کوبیده شد جیمین اومد توبا داد حرفاشو میزد
جیمین: این عمارت قانون داره اینو تو گوشت فرووو کن سر وقتت باید بیای پایین فهمیدیییی
ات با داد: نمیخواممم چرا ولم نمیکنی من نمیخوام اینجا باشم تو منو مثل ی برده گرفتی
جیمین صداتو بیار پاییننن تمام تو بخاطر پدرت ک همه خانوادمو کشت اینجاییی انتقاممو ازش میگیرم فهمیدی دفعه بعد بد بلایی سرت میارم
ات دروغ گووو بدم میاد ازت بدم میاد نمیخوام ببینمت تو تو هق ی مافیای وحشیی بدرد نخوری همه ازت میترسن چون هیچ قلبییتو بدنت وجود نداره تو از سنگی همهچیزت حتی عمارتت تو قاتلی ن پدرم این حرفم باعث شد جیمین عصبی بشه و بهمسیلی بزنه با سیلیک بهم زد رو زمین پرت شدمو اشک میریختم
با صدای کوبیده شدن در فهمیدم رفت
تمام حرفاش تو گوشم اکو میشد یعنی یعنی هق پدر من ی قاتل بوده هق باورم نمیشه من ی دختر ناز نازو بودم تاحالا کسی دستشو روم بلند نکرده بود ک جیمین اینکارو کرد ازهمشونن بدم میاد حتی پدرم من فکر نمیکردم تو ی قاتل باشی واقعا بدی ک بهم نگفتی
انقدرگریه کردم ک رو زمین خوابم برد
جیمین
انقدر عصبیم کررد با اون حرفش ک نفهمیدم چیکار کردم تا ب خودم اومدم دیدم ات رو زمین افتاده برای اینکه نبینمش رفتم تو اتاق خودم
ی و. یسکی برداشتم تا ته سر کشیدم چون ظرفیتم بالا بود چیزیم نمیشد
شب رفتم ات رو ببینم درو باز کردم دیدم رو زمین از گریه خوابش برده
بدن ظریفشو براید استایل بغل کردم گذاشتم رو تخت کنارش خوابیدم موهای رو صورتشو زدم کنار مثل همیشه شبیه ی فرشته ها بود
من جیمین مغرور سنگدل ک ب هیچکس رحم نمیکرد در مقابل این الهه کم میاوردم مقصر اون نیود مقصر پدرش بود ولی نمیدونم چرا چرا هر موقع میبینمش قلبم تند میزنه این عشق نیست درسته عشق نیست من نمیتونم عاشق بچه قاتل پدرم بشم نمیشه از فکر زیاد همونجا خوابم برد
صبح
لاااوولیی بیبیی🥰
۳۳.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.