P4 وانشات تهیونگ اخر
تهیونگ: :)
ا/ت دست تهیونگ رو خیلی کیوت گرفت
و سرش رو روی شونش گذاشت
و لبخندی روی لبش اومد
اونها اون روز مدرسه هم پشت سر گذاشتن
پرش زمانی به چند سال بعد
تهیونگااااااا
تهیونگ:بلههه ا/تتت
ا/ت: بیااااا
تهیونگ باز این چشه
بله؟
ا/ت : میگم ما یک ماه دیگه فارغ تحصیل میشیم
تهیونگ: خب:/
ا/ت: میشه عادت کنییی خون نخورییی
به خدا سوراخ شدم 😂
تهیونگ: :/
سعی میکنم
ا/ت :خخخخ باشه خون آشام من بوسش کرد و رفت
تهیونگ: حالا چیکار کنم
چند ساعت بعد
تهیونگ گشنمهههههه
ا/ت : آلان برات قرمه سبزی درست میکنم😂
تهیونگ: قرمه سبزی چیهههههه
ا/ت: یه غذا ایرانیه
تهیونگ: :/
غذا حاضر
شد
تهیونگ : بزار تست کنم
ا/ت اوفففف نکشیمون تستر
خب من میرم
تهیونگ: اهههه این چقدر خوبههههه
😂😂
ا/ت : ما اینیم دیگه
پ/ن: تهیونگ یواش یواش عادت کرد و خون نخورد
یک ماه بعد اون ها فارغ تحصیل شدن و ….
ا/ت داشتش کار میکرد و تهیونگ گفت
عزیزم بیا یه سوپرایزت دارم
ا/ت چی؟
تهیونگ: بیا سوپرایزت
سوار ماشین شدن و رسیدن به باغ
تهیونگ/ دستشو گرفت و اون رو توی باغ برد
تهیونگ زانو زد و گفت
با من ازدواج میکنی ماه من؟
ا/ت : من دارم با یه خون آشام ازدواج میکنم
معلومه که بلهههه
همه اومدن همههه دوستای ا/ت
دوستای تهیونگ
مامان فامیل همههه
و دست زدن
یک سال بعد
ما باهم ازدواج کردیم و الان یک دختر نیمه انسان و نیمه خون آشام دارین:)
پایاننننن
🌸⭐️
ا/ت دست تهیونگ رو خیلی کیوت گرفت
و سرش رو روی شونش گذاشت
و لبخندی روی لبش اومد
اونها اون روز مدرسه هم پشت سر گذاشتن
پرش زمانی به چند سال بعد
تهیونگااااااا
تهیونگ:بلههه ا/تتت
ا/ت: بیااااا
تهیونگ باز این چشه
بله؟
ا/ت : میگم ما یک ماه دیگه فارغ تحصیل میشیم
تهیونگ: خب:/
ا/ت: میشه عادت کنییی خون نخورییی
به خدا سوراخ شدم 😂
تهیونگ: :/
سعی میکنم
ا/ت :خخخخ باشه خون آشام من بوسش کرد و رفت
تهیونگ: حالا چیکار کنم
چند ساعت بعد
تهیونگ گشنمهههههه
ا/ت : آلان برات قرمه سبزی درست میکنم😂
تهیونگ: قرمه سبزی چیهههههه
ا/ت: یه غذا ایرانیه
تهیونگ: :/
غذا حاضر
شد
تهیونگ : بزار تست کنم
ا/ت اوفففف نکشیمون تستر
خب من میرم
تهیونگ: اهههه این چقدر خوبههههه
😂😂
ا/ت : ما اینیم دیگه
پ/ن: تهیونگ یواش یواش عادت کرد و خون نخورد
یک ماه بعد اون ها فارغ تحصیل شدن و ….
ا/ت داشتش کار میکرد و تهیونگ گفت
عزیزم بیا یه سوپرایزت دارم
ا/ت چی؟
تهیونگ: بیا سوپرایزت
سوار ماشین شدن و رسیدن به باغ
تهیونگ/ دستشو گرفت و اون رو توی باغ برد
تهیونگ زانو زد و گفت
با من ازدواج میکنی ماه من؟
ا/ت : من دارم با یه خون آشام ازدواج میکنم
معلومه که بلهههه
همه اومدن همههه دوستای ا/ت
دوستای تهیونگ
مامان فامیل همههه
و دست زدن
یک سال بعد
ما باهم ازدواج کردیم و الان یک دختر نیمه انسان و نیمه خون آشام دارین:)
پایاننننن
🌸⭐️
۱۵۴.۰k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.