پارت ۱۱فصل دوم

پارت ۱۱فصل دوم

ات و لارا از شرکت رفتن خونه که ات دید کوک و بکهیونم جلوی درن و میخواستن برن تو

ات: سلام خوشتپا

کوک و بکهیون برگشتن سمت صدا

کوک و بکهیون: سلام

که چشمشون خورد به لارا

کوک: مامان؟

بکهیون: مامان من دارم خواب میبینم این مادر بزرگمه؟

ات: آره پسرم مامان بزرگته

لارا: نمیای بغل مامانی؟

بکهیون لارا رو بغل کرد

کوک: فکر کنم اینجا یکی دیگه هم هست که دلش برای مادرزنش تنگیده

الورا: بیا پسرم توهم بیا

اینا هم همو بغل کردن و رفتن داخل خونه که بورام تا لارا رو دید پرید بغلش

بورام : مامانی جون کی اومدی؟ دلم خیلی میخواست ببینمت


لارا: الهی کوچولوی مامانی

سول: شما خانم لارا هستید مادر ات درسته؟

لارا: بله شما؟

سول: من عمه کوک جئون سول هستم

لارا: واقعا خوشبختم

سول: زن شیک و زیبایی هستید پس ات زیبایی هاشو از شما به ارث برده

لارا: ممنونم اما شما کمی از من ندارید

سول : ممنونم


اینا نشستن خستگی در کردن بکهیون رفت توی اتاقش بقیه هم اونجا بودن

لارا: ات از بابات چه خبر چیکار میکنه؟

ات: والا از وقتی که طلاق گرفتید همش مشغوله کاره

کوک: بله دیگه کارای بیخود خیر سرش مثلا پلیسه

ات: کوک منظورت چیه؟

کوک: هیچی بابا ولش

لارا: خب خوبه حداقلش اینکه از لحاظ جسمی اوکیه بازم خوبه

بکهیون: باباااااا مامانننننن(باداد و جیغ)

کوک: یا امامزاده صالح چه خبره

ات: پسرم چیشده؟؟؟(نگران)

بکهیون: وای قلبم الانه که غش کنم وای من چه غلطی خوردم

کوک: چیکار کردی باز؟

بکهیون: باز یه گوهی خوردم که نباید میخوردم

ات: ......

خب امیدوارم پارت بعد خیر باشه که اینش به ادمینتون بستگی داره که ادمینتونم میگه زیاد خیر نیست🤣