My heart
My heart
Part (4)
با سر درد خفیفی از خواب پاشدی ، نیاز به کمی هوای آزاد داشتی تا بتونی روی افکارت تسلط پیدا کنی پس به سمت حیاط خلوت کوچیکی که در گوشه ای از خونه قرار داشت رفتی .
نفس عمیقی کشیدی و بخشی از هوا رو به داخل شش هات هدایت کردی ، بوی نم بارون که به مشامت میخورد باعث ایجاد احساس بهتری در درونت میشد ، نگاهت رو به رنگین کمون زیبایی که درست رو به روی چشمان تو به وجود اومده بود دادی ، و از دیدنش تموم افکار منفی از ذهنت پاک شد .
با دیدن فردی تموم توجهت به سمتش جلب شد ، اون فرد مردی بود با هودی مشکی که صورتش با ماسک پوشیده شده بود ، همونطور که داشتی مرد رو برانداز میکردی ، مرد نگاهی بهت کرد و دیگه در دسترس دیدت نبود .
کمی ترسیدی ، پس وارد خونه شدی و تموم در و پنجره هارو بستی و در خونه رو هم قفل کردی .
به سمت کاناپه رفتی و نشستی تا خواستی تلوزیون رو روشن کنی ، با شنیدن صدای در ستون فقراتت به لرزه افتاد .
Part (4)
با سر درد خفیفی از خواب پاشدی ، نیاز به کمی هوای آزاد داشتی تا بتونی روی افکارت تسلط پیدا کنی پس به سمت حیاط خلوت کوچیکی که در گوشه ای از خونه قرار داشت رفتی .
نفس عمیقی کشیدی و بخشی از هوا رو به داخل شش هات هدایت کردی ، بوی نم بارون که به مشامت میخورد باعث ایجاد احساس بهتری در درونت میشد ، نگاهت رو به رنگین کمون زیبایی که درست رو به روی چشمان تو به وجود اومده بود دادی ، و از دیدنش تموم افکار منفی از ذهنت پاک شد .
با دیدن فردی تموم توجهت به سمتش جلب شد ، اون فرد مردی بود با هودی مشکی که صورتش با ماسک پوشیده شده بود ، همونطور که داشتی مرد رو برانداز میکردی ، مرد نگاهی بهت کرد و دیگه در دسترس دیدت نبود .
کمی ترسیدی ، پس وارد خونه شدی و تموم در و پنجره هارو بستی و در خونه رو هم قفل کردی .
به سمت کاناپه رفتی و نشستی تا خواستی تلوزیون رو روشن کنی ، با شنیدن صدای در ستون فقراتت به لرزه افتاد .
۵.۳k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.