فرشته ی نجات پارت ۱۲
_: من فرق میکنم من دخترم
: اوم ولی بریم ادامه ی کارمون اینجا انگار جنگل شده
_: اوم
نکته: اینا ساعت ۱۱ تو خونه بودن و الان ۱۱ شب هست
: وای خدا بالاخره تموم شد
_: اوم
: کمرم درد میکنه
_: وای خدا منم من میرم حموم فعلا
: زود برو بیا منم میخوام برم
_: باشه
یونا ویو: خیلی خسته و کثیف بودم رفتم حموم که بله حوله یادم رفت
_: چه مین
: هوم
_: برام حوله بیار
: باشه
_: بدووو
: چقدر با خودت چی آوردی
_: فضولی نکن فقط حوله رو بیار
: بیا
خودم و خشک کردم لباسام و پوشیدم و رفتم بیرون که بعد من چه مین دویید تو حموم دوتامون خیلی کثیف بودیم یه اتاق داشت با دوتا تخت و دوتا میز خوب بود که موهام و خشک کردم و افتادم رو تخت که خوابم برد
فردا صبح
چه مین ویو:
دیشب از حموم اومدم بیرون که دیدم یونا خوابش برده منم خودم و پرت کردم رو تخت و خوابیدم خیلی خسته بودم صبح بیدار شدم و یه چیزی خوردم که همینجوری یه هفته گذشت و رفتیم برای انتخاب رشته(من درست درباره ی اینا اطلاع ندارم شرمندههه) یونا انسانی و رفت و من از بچگی ازش بدم میومد
: تجربی چی بود انتخاب کردی
_: میخوام روان پزشک بشم
: ایششش بدم میاد
_: حالا مثلا هنر چی بود تو انتخاب کردی
: میخوام گالری بزنم
_: اووو موفق باشی
: توهم
و همینجوری شد سه ماه بهمون خیلی خوش گذشت ولی نمیخوام ازش جداشم و لحظه ی خداحافظی(آهنگش تو مغزم پخش شد)
حالا من شرط نزارم شما دلتون نمیسوزه خودتون لایک و کامنت بزارید اصلا بگید تا الان چجوری بودم؟💔
: اوم ولی بریم ادامه ی کارمون اینجا انگار جنگل شده
_: اوم
نکته: اینا ساعت ۱۱ تو خونه بودن و الان ۱۱ شب هست
: وای خدا بالاخره تموم شد
_: اوم
: کمرم درد میکنه
_: وای خدا منم من میرم حموم فعلا
: زود برو بیا منم میخوام برم
_: باشه
یونا ویو: خیلی خسته و کثیف بودم رفتم حموم که بله حوله یادم رفت
_: چه مین
: هوم
_: برام حوله بیار
: باشه
_: بدووو
: چقدر با خودت چی آوردی
_: فضولی نکن فقط حوله رو بیار
: بیا
خودم و خشک کردم لباسام و پوشیدم و رفتم بیرون که بعد من چه مین دویید تو حموم دوتامون خیلی کثیف بودیم یه اتاق داشت با دوتا تخت و دوتا میز خوب بود که موهام و خشک کردم و افتادم رو تخت که خوابم برد
فردا صبح
چه مین ویو:
دیشب از حموم اومدم بیرون که دیدم یونا خوابش برده منم خودم و پرت کردم رو تخت و خوابیدم خیلی خسته بودم صبح بیدار شدم و یه چیزی خوردم که همینجوری یه هفته گذشت و رفتیم برای انتخاب رشته(من درست درباره ی اینا اطلاع ندارم شرمندههه) یونا انسانی و رفت و من از بچگی ازش بدم میومد
: تجربی چی بود انتخاب کردی
_: میخوام روان پزشک بشم
: ایششش بدم میاد
_: حالا مثلا هنر چی بود تو انتخاب کردی
: میخوام گالری بزنم
_: اووو موفق باشی
: توهم
و همینجوری شد سه ماه بهمون خیلی خوش گذشت ولی نمیخوام ازش جداشم و لحظه ی خداحافظی(آهنگش تو مغزم پخش شد)
حالا من شرط نزارم شما دلتون نمیسوزه خودتون لایک و کامنت بزارید اصلا بگید تا الان چجوری بودم؟💔
۱.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.