عشق مافیایی من
عشق مافیایی من
پارت ۳۳
تلفن رو قطع کردم عصابم خورد بود درسته که چن وقته این احتمالو میدادم ولی دوست نداشتم واقعی باشه رفتم توی اتاق ات هنوز خواب بود رفتم کنارش نمیدونم چرا یهو انقدر جذب این دختر شدم ولی برام مهمم نیس هر چیزی که بخوام به دست میارم
ات ویو :
با حس کردن این که یکی منو تو بغلش فرو برد چشمامو باز کردم نگاه کردم که دیدم ارباب
ات: ارباب
یونگی: هیششش... یونگی
ات: خب یونگی
خودمو توی بغلش چرخوندم و برگشتم سمتش که یونگی بوسه ی یهویی و ابداری تحویلم داد
ات: ععععع یونگی نکن
یونگی: دوست دارم(با حالت خمار)
ات:گگگگ
یونگی خندید که منم اروم اروم به سینه های مردونه و پهنش مشت زدم
ات: نخنددد... یونگی( اروم )
یونگی: جانم
ات: لیا خانم چی پ..
نزاشت ادامه بدم و پرید تو حرفم و گفت بهش فکر نکن عزیزم الان دیگه تو فقط مال منی
ات: عاممم... باشه
یونگی: امروز میخوام برم برا خودم لباس بخرم تو هم میایی
ات: ینی برا من نمیخری
یونگی: اونطوری که میگی مگه میشه نخرم اخه
ات: یونگی
یونگی: جانم
ات: ....
ادامه دارد.....
۱۵لایک
پارت ۳۳
تلفن رو قطع کردم عصابم خورد بود درسته که چن وقته این احتمالو میدادم ولی دوست نداشتم واقعی باشه رفتم توی اتاق ات هنوز خواب بود رفتم کنارش نمیدونم چرا یهو انقدر جذب این دختر شدم ولی برام مهمم نیس هر چیزی که بخوام به دست میارم
ات ویو :
با حس کردن این که یکی منو تو بغلش فرو برد چشمامو باز کردم نگاه کردم که دیدم ارباب
ات: ارباب
یونگی: هیششش... یونگی
ات: خب یونگی
خودمو توی بغلش چرخوندم و برگشتم سمتش که یونگی بوسه ی یهویی و ابداری تحویلم داد
ات: ععععع یونگی نکن
یونگی: دوست دارم(با حالت خمار)
ات:گگگگ
یونگی خندید که منم اروم اروم به سینه های مردونه و پهنش مشت زدم
ات: نخنددد... یونگی( اروم )
یونگی: جانم
ات: لیا خانم چی پ..
نزاشت ادامه بدم و پرید تو حرفم و گفت بهش فکر نکن عزیزم الان دیگه تو فقط مال منی
ات: عاممم... باشه
یونگی: امروز میخوام برم برا خودم لباس بخرم تو هم میایی
ات: ینی برا من نمیخری
یونگی: اونطوری که میگی مگه میشه نخرم اخه
ات: یونگی
یونگی: جانم
ات: ....
ادامه دارد.....
۱۵لایک
۳.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.