دو پارتی (وقتی روی سلامتیت حساس بود.......) پارت ۲(آخر)
#وانشات
#هان
#استری_کیدز
با قرار گرفتن پارچه ی نرم و خیسی روی پیشونیت چشمات رو آروم باز کردی که با صورت نگران جیسونگ مواجه شدی.
_ چرا تبت پایین نمیادد
بدجوری نگران و کلافه شده بود
+ه.....هان....ه...هانی
نگاهشو بهت داد و با نگرانی پرسید :
_ چیشده عزیزم ؟.....چیزی میخوای ؟
سرتو آروم تکون دادی و دستاش رو گرفتی
+ ل...... لطفاً...خ...خ...خودت....رو....خ....خسته.....ن....نکن
همین حرفت کافی بود که حالت نگران جیسونگ تبدیل به خشم بشه
_ چی داریییی میگیییی؟......اگه تبت رو پایین نیارم ممکنه تشنج کنیییی
آروم سرت رو به دو طرف تکون دادی
+ ن...نه....ه...هان.....م....من...و... واقعا...خ....خوبم
پوزخندی از عصبانیت زد
_ آره میبینم.....حتی نمیتونی درست صحبت کنی
_ تو اسمش رو خوب بودن میزاری؟
و بعد خواست بره که دستشو گرفتی
+م.....میشه.....ک... کنارم....ب....بخوابی؟
دوباره نگاهش نگران شد
_ اما....عزیزم من باید برم تا برات یک مقدار دارو بگیرم
دستشو محکم تر گرفتی
+ م.....من.....ف....فقط....ب...ب...به تو....نیاز ...د...دارم
لبخندی زد و آروم اومد کنارت روی تخت دراز کشید و دستاشو از پشت دورت حلقه کرد.
توهم دستای مردونه ی جیسونگ که دورت بود رو با دستای ظریفت گرفتی
+ خ....خیلی....د...دوست...د...دارم
آروم پشت گردنت رو میبوسه و توی همون حالت همینطور که بین کلماتش روی گردنت بوسه میکاره میگه:
_ منم...(بوسه)....دوست (بوسه)......دارم
و بعد آروم میخندی و خودتو بیشتر توی بغلش جا میکنی و این دقیقا همون دارویی بود که بهش نیاز داشتی
#هان
#استری_کیدز
با قرار گرفتن پارچه ی نرم و خیسی روی پیشونیت چشمات رو آروم باز کردی که با صورت نگران جیسونگ مواجه شدی.
_ چرا تبت پایین نمیادد
بدجوری نگران و کلافه شده بود
+ه.....هان....ه...هانی
نگاهشو بهت داد و با نگرانی پرسید :
_ چیشده عزیزم ؟.....چیزی میخوای ؟
سرتو آروم تکون دادی و دستاش رو گرفتی
+ ل...... لطفاً...خ...خ...خودت....رو....خ....خسته.....ن....نکن
همین حرفت کافی بود که حالت نگران جیسونگ تبدیل به خشم بشه
_ چی داریییی میگیییی؟......اگه تبت رو پایین نیارم ممکنه تشنج کنیییی
آروم سرت رو به دو طرف تکون دادی
+ ن...نه....ه...هان.....م....من...و... واقعا...خ....خوبم
پوزخندی از عصبانیت زد
_ آره میبینم.....حتی نمیتونی درست صحبت کنی
_ تو اسمش رو خوب بودن میزاری؟
و بعد خواست بره که دستشو گرفتی
+م.....میشه.....ک... کنارم....ب....بخوابی؟
دوباره نگاهش نگران شد
_ اما....عزیزم من باید برم تا برات یک مقدار دارو بگیرم
دستشو محکم تر گرفتی
+ م.....من.....ف....فقط....ب...ب...به تو....نیاز ...د...دارم
لبخندی زد و آروم اومد کنارت روی تخت دراز کشید و دستاشو از پشت دورت حلقه کرد.
توهم دستای مردونه ی جیسونگ که دورت بود رو با دستای ظریفت گرفتی
+ خ....خیلی....د...دوست...د...دارم
آروم پشت گردنت رو میبوسه و توی همون حالت همینطور که بین کلماتش روی گردنت بوسه میکاره میگه:
_ منم...(بوسه)....دوست (بوسه)......دارم
و بعد آروم میخندی و خودتو بیشتر توی بغلش جا میکنی و این دقیقا همون دارویی بود که بهش نیاز داشتی
۲۹.۸k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.