پارت آخر
ات: چرا فکر کردی میتونی دل منو ببری
ته: تو الان خجالت کشیدی درسته؟ اگه داداشت بودم اینو مسخره بازی در نظر میگرفتی
ات: باشه تو بردی
وقتی این جمله ات تموم شد ته لبشو روی لبای ات گذاشت و بوسه ای کوتاه روی لباش زد
ات: مطمئنی؟
ته: همیشه منتظر این لحظه بودم
ات: بورام بیرون منتظر منه
ته: گوشیتو چک کن
پیام بورام: ات من میرم با لیو بیرون تو همین کیلینیک کار میکنه تو با دوست پسر جدیدت برو
ات: ای خیانت کار پس اینا هماهنگ شده بود از کجا انقدر مطمئن بودی
ته: چون مامان من و تو رو بهتر از هر کسی میشناخت حالا بریم میخوام ببرمت یه جایی
ات: کجا
ته: برو سوار ماشین شو میفهمی
ات: باشه
...
ته: چشماتو ببند اروم پله رو مراقب باش... چشماتو وا کن
ات: چه قشنگه این خونه... خونه خریدی
ته: ماموریت مامان بود گفت برات خونه بخرم تا باهم بتونیم زندگی خوبی رو داشته باشید (عکسو میزارم اسلاید ۲)
ات: خیلی قشنگه خیلی نزدیکه دانشگاه هست
ته: همین الان با مدیر هان تماس گرفتم وسایلتو میارن اینجا دیگه نیاز نیست تو خوابگاه باشی
ویو لونا خوشگله
ات رفت تو خونه واقعا دوسش داشت برگشت که از ته تشکر کن و چون ته دقیقا پشت سرش بود تعادلش رو از دست داد و ته کمرشو گرفت و کشید سمت خودش
ته: اگه میخوای بغلم کنی فقط بهم بگو نیاز نیست بیفتی
ات: ولی منـ...
ته: شششش شوخی کردم
و با یه بوسه عمیق داستان جدیدی رو واسه خوشون شروع کردن
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه فیک جدید تو راهههههههه
ته: تو الان خجالت کشیدی درسته؟ اگه داداشت بودم اینو مسخره بازی در نظر میگرفتی
ات: باشه تو بردی
وقتی این جمله ات تموم شد ته لبشو روی لبای ات گذاشت و بوسه ای کوتاه روی لباش زد
ات: مطمئنی؟
ته: همیشه منتظر این لحظه بودم
ات: بورام بیرون منتظر منه
ته: گوشیتو چک کن
پیام بورام: ات من میرم با لیو بیرون تو همین کیلینیک کار میکنه تو با دوست پسر جدیدت برو
ات: ای خیانت کار پس اینا هماهنگ شده بود از کجا انقدر مطمئن بودی
ته: چون مامان من و تو رو بهتر از هر کسی میشناخت حالا بریم میخوام ببرمت یه جایی
ات: کجا
ته: برو سوار ماشین شو میفهمی
ات: باشه
...
ته: چشماتو ببند اروم پله رو مراقب باش... چشماتو وا کن
ات: چه قشنگه این خونه... خونه خریدی
ته: ماموریت مامان بود گفت برات خونه بخرم تا باهم بتونیم زندگی خوبی رو داشته باشید (عکسو میزارم اسلاید ۲)
ات: خیلی قشنگه خیلی نزدیکه دانشگاه هست
ته: همین الان با مدیر هان تماس گرفتم وسایلتو میارن اینجا دیگه نیاز نیست تو خوابگاه باشی
ویو لونا خوشگله
ات رفت تو خونه واقعا دوسش داشت برگشت که از ته تشکر کن و چون ته دقیقا پشت سرش بود تعادلش رو از دست داد و ته کمرشو گرفت و کشید سمت خودش
ته: اگه میخوای بغلم کنی فقط بهم بگو نیاز نیست بیفتی
ات: ولی منـ...
ته: شششش شوخی کردم
و با یه بوسه عمیق داستان جدیدی رو واسه خوشون شروع کردن
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه فیک جدید تو راهههههههه
۹.۷k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.