سناریو شیطان کش پارت 14
سانمی _ تسوتاکو +
_ ببینم حالت خوبه دیگه آره؟
+ آرههه من خوبم چرا باور نمیکنی
_باور میکنم اما وقتی که داشتم میاوردمت خیلی خون از دست داده بودی
+ اهااااااا..... راستی کی اسم من رو تغییر دادی؟
_ ها؟....من اسم تورو تغییر ندادم
+ چرا.. چرا اون موقعی که بیهوش شدم به جای تسوتاکو، هِسو صدام زدی
_ آهااااا اون خودم هم نمیدونم........ ولی چون اسمت طولانیه اینجوری صدات زدم ( هه هه)
+ آهااااااااا باوشه... پس منم از این به بعد صدات میزنم پشمک (🤣🤣😂)
_ خیلی نمکی 🙄
+ میدونم
_ خوب دیگه من برم یکم هم با داداشت وقت بگذرون
+ باشه برو..... راستی تعجب کردم که اینبار گیو رو چپ چپ نگاه نکردی
_......... خدافظ
+ هی.... جواب من رو ندادی
از زبان سانمی :
از اتاق رفتم بیرون
گیو همچنان داشت با اوروکوداکی حرف میزد از کنارش رد شدم و داشتم میرفتم بیرون که گیو گفت :
ممنونم
. بابت چی؟
بابت اینکه خواهرم رو نجات دادی
. هر وقت سالم آوردمش اون وقت ازم تشکر کن
محافظت کردن از اون کار تو نبوده سانمی همین که تا اینجا آوردیش و به خاطر من لج نکردی خودش یه دنیاست
از زبان سانمی :
اولین باره میبینم بخاطر کاری که کردم ازم تشکر میکنه........ ولی..... نمیدونم چرا اینجوری شدم...... یه احساس خاصی انگار بهش دارم ولی نمیدونم چجوری بهش بگم
گیو _ تسوتاکو + اوروکوداکی *
_ خوب خوب خوووب ببینم خبریه
+ چی خبریه؟
* نفهمیدی واقعا؟
_ نه
+ چه سریع با سانمی جون جونی شدی
* راست میگه
+ نه بابا اونجوری که فکر میکنید نیست
_ * دروغ نگو
+ دروغ نمیگم.... فقط.....
* فقط نمیدونم چرا بار اول دیدمش عاشقش شدم
+ نمیدونم شاید اینجوری باشه
_ هااا الان چی گفتی؟
تو الان واقعا عاشق دشمن من شدی؟
+ آره مگه چیه؟
_ هیچی اصلا چیز خاصی نیست ولی کلا بهت اخطار بدم اگه قراره با اون باشی مشکلی ندارم اما اگه دیدی سانمی پیش اوبانایه حتی اگه صدات هم زد نرو پیشش اصلا دوست ندارم نزدیک اوبانای بشی
+ باشه بابا باشهههه
* گیو راست میگه... من خوب اوبانای رو نمیشناسم اما اخلاقش رو میدونم بهتره بهش نزدیک نشی
+ باشههههه ول کنین دیگه
از زبان تسوتاکو :
بعد از چند دقیقه رنگوکو و تنگن و میتسوری و تانجیرو و شینوبو هم اومدن تا حالم رو بپرسن
با تنگن و رنگوکو و میتسوری و شینوبو بیشتر آشنا شدم و قرار گذاشتیم که بعدا با هم بریم بیرون
* پرش زمانی
ساعت 9 شب بود
تسوتاکو + گیو _
+ گیو من گشنمه
_ یکم دیگه صبر کن به اوروکوداکی گفتم بره غذا بگیره
+ 😕😕😕.... راستی میتسوری برام موچی آورده بود یدونه بهم میدی
_ باشه الان میارم
+ مرسیییی
_ بیا ولی زیاد نخور میخوای شام بخوری حالت بد میشه
+ مرسی
چند دقیقه بعد اوروکوداکی اومد
غذا رو خوردیم بعدش هم خوابیدیم
اگه آخرش بد شد دیگه به بزرگی خودتون ببخشید مغزم دیگه کار نمیکرد 😅
پارت بعد رو میخواید اینجا رو فالو کن
👇🏻👇🏻👇🏻
454.giyuu@
_ ببینم حالت خوبه دیگه آره؟
+ آرههه من خوبم چرا باور نمیکنی
_باور میکنم اما وقتی که داشتم میاوردمت خیلی خون از دست داده بودی
+ اهااااااا..... راستی کی اسم من رو تغییر دادی؟
_ ها؟....من اسم تورو تغییر ندادم
+ چرا.. چرا اون موقعی که بیهوش شدم به جای تسوتاکو، هِسو صدام زدی
_ آهااااا اون خودم هم نمیدونم........ ولی چون اسمت طولانیه اینجوری صدات زدم ( هه هه)
+ آهااااااااا باوشه... پس منم از این به بعد صدات میزنم پشمک (🤣🤣😂)
_ خیلی نمکی 🙄
+ میدونم
_ خوب دیگه من برم یکم هم با داداشت وقت بگذرون
+ باشه برو..... راستی تعجب کردم که اینبار گیو رو چپ چپ نگاه نکردی
_......... خدافظ
+ هی.... جواب من رو ندادی
از زبان سانمی :
از اتاق رفتم بیرون
گیو همچنان داشت با اوروکوداکی حرف میزد از کنارش رد شدم و داشتم میرفتم بیرون که گیو گفت :
ممنونم
. بابت چی؟
بابت اینکه خواهرم رو نجات دادی
. هر وقت سالم آوردمش اون وقت ازم تشکر کن
محافظت کردن از اون کار تو نبوده سانمی همین که تا اینجا آوردیش و به خاطر من لج نکردی خودش یه دنیاست
از زبان سانمی :
اولین باره میبینم بخاطر کاری که کردم ازم تشکر میکنه........ ولی..... نمیدونم چرا اینجوری شدم...... یه احساس خاصی انگار بهش دارم ولی نمیدونم چجوری بهش بگم
گیو _ تسوتاکو + اوروکوداکی *
_ خوب خوب خوووب ببینم خبریه
+ چی خبریه؟
* نفهمیدی واقعا؟
_ نه
+ چه سریع با سانمی جون جونی شدی
* راست میگه
+ نه بابا اونجوری که فکر میکنید نیست
_ * دروغ نگو
+ دروغ نمیگم.... فقط.....
* فقط نمیدونم چرا بار اول دیدمش عاشقش شدم
+ نمیدونم شاید اینجوری باشه
_ هااا الان چی گفتی؟
تو الان واقعا عاشق دشمن من شدی؟
+ آره مگه چیه؟
_ هیچی اصلا چیز خاصی نیست ولی کلا بهت اخطار بدم اگه قراره با اون باشی مشکلی ندارم اما اگه دیدی سانمی پیش اوبانایه حتی اگه صدات هم زد نرو پیشش اصلا دوست ندارم نزدیک اوبانای بشی
+ باشه بابا باشهههه
* گیو راست میگه... من خوب اوبانای رو نمیشناسم اما اخلاقش رو میدونم بهتره بهش نزدیک نشی
+ باشههههه ول کنین دیگه
از زبان تسوتاکو :
بعد از چند دقیقه رنگوکو و تنگن و میتسوری و تانجیرو و شینوبو هم اومدن تا حالم رو بپرسن
با تنگن و رنگوکو و میتسوری و شینوبو بیشتر آشنا شدم و قرار گذاشتیم که بعدا با هم بریم بیرون
* پرش زمانی
ساعت 9 شب بود
تسوتاکو + گیو _
+ گیو من گشنمه
_ یکم دیگه صبر کن به اوروکوداکی گفتم بره غذا بگیره
+ 😕😕😕.... راستی میتسوری برام موچی آورده بود یدونه بهم میدی
_ باشه الان میارم
+ مرسیییی
_ بیا ولی زیاد نخور میخوای شام بخوری حالت بد میشه
+ مرسی
چند دقیقه بعد اوروکوداکی اومد
غذا رو خوردیم بعدش هم خوابیدیم
اگه آخرش بد شد دیگه به بزرگی خودتون ببخشید مغزم دیگه کار نمیکرد 😅
پارت بعد رو میخواید اینجا رو فالو کن
👇🏻👇🏻👇🏻
454.giyuu@
۳.۰k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.