پارت 14 فیک شرط بندی مافیا ✨️❤️🩹🌓
خبرنگار: متاسفانه هواپیما ایتالیا سئول روی دریا سقوط کرد و همه مسافران آن جان باختند تسلیت به مردم !
یونجی: چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیده تهیونگ کجایی خوبی
پلیس: شما همسر کیم تهیونگ هستین
یونجی: بله خودمم
پلیس: یه جنازه پیدا شده مثل همسر شماست
پلیس: الو خانم هنوز اونجایید
یونجی از هوش رفت
بابابزرگ تهیونگ یونجی رو برد دکتر
یونجی بهوش اومد : تهیونگ کجاستتتتت تهیونگ من کجاست
بابابزرگ: پاشو بریم جنازه رو شناسایی کنیم
یونجی: چطوری راحت میگین جنازه تهیونگ من نمرده
بابابزرگ: باهاش کنار بیا
یونجی؛ نه اون قول داده بمونه پیشم
یونجی از شدت گریه نفسش بند اومده بود
قلبش درد گرفته بود
بابابزرگ: رسیدیم بیا بریم
یونجی: قلبم باور نمی کنه پاهام راه نمیان
لطفا تهیونگ من چیزیش نشده باشه دارم میرم داخل ولی از ته قلبم میخوام تهیونگ نباشه
دکتر: لطفا بیاین جنازه رو شناسایی کنید
یونجی: باشه 😭😭😭
دارن جنازه رو بیرون میارن
یونجی : اونجا سرده تهیونگ من سردش میشه😭😭
یونجی دست کرد سمت پارچه سفید رو روی جنازه بر داره
یونجی خدایا لطفا تهیونگ من نباشه
بابابزرگ: یونجی دخترم لطفا زودتر
یونجی: دستام قدرتش رو نداره
یونجی پارچه رو برداشت تهیونگ نبود✨️✨️✨️
یونجی و بابابزرگ برگشتن خونه دیدن در خونه بازه
رفتن داخل و از شدت ذوق یونجی غش کرد؛)🫶🏻
من کرم دارم میدونمممم✨️✨️✨️✨️🙄❤️❤️❤️
یونجی: چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیده تهیونگ کجایی خوبی
پلیس: شما همسر کیم تهیونگ هستین
یونجی: بله خودمم
پلیس: یه جنازه پیدا شده مثل همسر شماست
پلیس: الو خانم هنوز اونجایید
یونجی از هوش رفت
بابابزرگ تهیونگ یونجی رو برد دکتر
یونجی بهوش اومد : تهیونگ کجاستتتتت تهیونگ من کجاست
بابابزرگ: پاشو بریم جنازه رو شناسایی کنیم
یونجی: چطوری راحت میگین جنازه تهیونگ من نمرده
بابابزرگ: باهاش کنار بیا
یونجی؛ نه اون قول داده بمونه پیشم
یونجی از شدت گریه نفسش بند اومده بود
قلبش درد گرفته بود
بابابزرگ: رسیدیم بیا بریم
یونجی: قلبم باور نمی کنه پاهام راه نمیان
لطفا تهیونگ من چیزیش نشده باشه دارم میرم داخل ولی از ته قلبم میخوام تهیونگ نباشه
دکتر: لطفا بیاین جنازه رو شناسایی کنید
یونجی: باشه 😭😭😭
دارن جنازه رو بیرون میارن
یونجی : اونجا سرده تهیونگ من سردش میشه😭😭
یونجی دست کرد سمت پارچه سفید رو روی جنازه بر داره
یونجی خدایا لطفا تهیونگ من نباشه
بابابزرگ: یونجی دخترم لطفا زودتر
یونجی: دستام قدرتش رو نداره
یونجی پارچه رو برداشت تهیونگ نبود✨️✨️✨️
یونجی و بابابزرگ برگشتن خونه دیدن در خونه بازه
رفتن داخل و از شدت ذوق یونجی غش کرد؛)🫶🏻
من کرم دارم میدونمممم✨️✨️✨️✨️🙄❤️❤️❤️
۱۳.۳k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.