آیدل من پارت ۲۰
اما نمیدونم این مهربونی بخاطر چی بود
شاید چون دلش واسم میسوخت یا شاید چون..
داشتم صحبت میکردم که یونا لب زد
یونا: چی چی؟؟
ا.ت: خاب نبودی؟
رونا: اونقد بلند فک میکنی ماهم بیدار شدیم
لبخند زدن و اومدن رو تخت کنارم نشستن
رونا: استرس داری نه؟
با تعجب نگاشون کردم
یونا: معلومه که داره
ا.ت: چی میگید؟ ی طور بگید منم متوجه شم
رونا: فردا رو میگیم دختر.. مگه نباید فردا بری سر کار خانم استایلیست؟
یاد شوگا افتادم و بغض کردم
ا.ت: فردا نمیرم
یونا زد به شونم و تند صحبت کرد
یونا: مگه فراموش کردی شغلی که واسش خیلی زحمت کشیدی رو؟؟ چیشده ا.ت؟؟ میخای جا بزنی؟؟
ی لبخند مصنوعی زدم و مهربون تموم قضیه رو واسشون توضیح دادم
رونا: هی هی اصلا ناراحت نباش شوگا به خاطر تو از کنسرت فردا جا نموند بخاطر اون فنایی از کنسرت جا موند که فکر میکنن آیدل هاشون واسه خودشونه و قراره با اونا ازدواج کنن
با حرفاشون کلی دلگرمی بهم دادن
یونا: فردا برو پیش شوگا قطعا خیلی ناراحته
حرف خوبی زد میتونستم برم اونجا و با شوگا کنسرت رو توی تلوزیون ببینیم به هرحال فردا اولین روز کاریم با شوگا توی کمپانی بود ولی چه فرقی داشت میتونستم برم توی خونش و اونجا هم کمکش کنم کسی که میخاد به یکی کمک کنه دلیل نمیشه که فقط کار خودش رو انجام بده گاهی خوشحال کردن یکی بهترین کار توی دنیاست
چراغ اتاقمو خاموش کردم و پتو رو کشیدم روی خودم
ا.ت: دخترا من خابیدم
لبخند زدن و رفتن توی اتاقای خودشون
......
صبح ی آرایش ملایم کردم
یکم صابون ابرو به همراه بالم لب
ی شلوار جین با کت کوچیک و دخترونش رو هم تنم کردم
ی نگاه به ساعتم کردم
ا.ت: هفت صبحه نامجون گفت کنسرت ساعت هشت شروع میشه
سریع ماشین یونا رو قرض گرفتم و رفتم سمت فروشگاه
کلی دوکبوکی، کورن داگ، نودل، سوجو و.. خریدم و به سمت خونهی شوگا راه افتادم
وقتی در زدم پشماش فر خورد
شوگا: سه تا پلاستیک دستته اینا چیه؟
ا.ت: نمیخای تعارف کنی؟؟
خندید و پلاستیکارو ازم گرفت
شوگا: بیا داخل
روی کاناپه نشسته بودیم و سکوتی که معذبم میکرد تا اینکه شوگا سکوت رو شکست
شوگا: امروز روز کاریت بود باید میخابیدی و استراحت میکردی چون من نمیرم کنسرت
ا.ت: ولی من اومدم سر کار
شوگا: الان که به لباسی نیاز دارم ا.ت
ا.ت: امروز شغلم فرق داره
شوگا: ی طور بگو منم بفهمم.. شغل امروزت چیه؟
ا.ت: خوشحال کردن تو..
#آیدل_من
#𝒑𝒂𝒓𝒕_2۰
شاید چون دلش واسم میسوخت یا شاید چون..
داشتم صحبت میکردم که یونا لب زد
یونا: چی چی؟؟
ا.ت: خاب نبودی؟
رونا: اونقد بلند فک میکنی ماهم بیدار شدیم
لبخند زدن و اومدن رو تخت کنارم نشستن
رونا: استرس داری نه؟
با تعجب نگاشون کردم
یونا: معلومه که داره
ا.ت: چی میگید؟ ی طور بگید منم متوجه شم
رونا: فردا رو میگیم دختر.. مگه نباید فردا بری سر کار خانم استایلیست؟
یاد شوگا افتادم و بغض کردم
ا.ت: فردا نمیرم
یونا زد به شونم و تند صحبت کرد
یونا: مگه فراموش کردی شغلی که واسش خیلی زحمت کشیدی رو؟؟ چیشده ا.ت؟؟ میخای جا بزنی؟؟
ی لبخند مصنوعی زدم و مهربون تموم قضیه رو واسشون توضیح دادم
رونا: هی هی اصلا ناراحت نباش شوگا به خاطر تو از کنسرت فردا جا نموند بخاطر اون فنایی از کنسرت جا موند که فکر میکنن آیدل هاشون واسه خودشونه و قراره با اونا ازدواج کنن
با حرفاشون کلی دلگرمی بهم دادن
یونا: فردا برو پیش شوگا قطعا خیلی ناراحته
حرف خوبی زد میتونستم برم اونجا و با شوگا کنسرت رو توی تلوزیون ببینیم به هرحال فردا اولین روز کاریم با شوگا توی کمپانی بود ولی چه فرقی داشت میتونستم برم توی خونش و اونجا هم کمکش کنم کسی که میخاد به یکی کمک کنه دلیل نمیشه که فقط کار خودش رو انجام بده گاهی خوشحال کردن یکی بهترین کار توی دنیاست
چراغ اتاقمو خاموش کردم و پتو رو کشیدم روی خودم
ا.ت: دخترا من خابیدم
لبخند زدن و رفتن توی اتاقای خودشون
......
صبح ی آرایش ملایم کردم
یکم صابون ابرو به همراه بالم لب
ی شلوار جین با کت کوچیک و دخترونش رو هم تنم کردم
ی نگاه به ساعتم کردم
ا.ت: هفت صبحه نامجون گفت کنسرت ساعت هشت شروع میشه
سریع ماشین یونا رو قرض گرفتم و رفتم سمت فروشگاه
کلی دوکبوکی، کورن داگ، نودل، سوجو و.. خریدم و به سمت خونهی شوگا راه افتادم
وقتی در زدم پشماش فر خورد
شوگا: سه تا پلاستیک دستته اینا چیه؟
ا.ت: نمیخای تعارف کنی؟؟
خندید و پلاستیکارو ازم گرفت
شوگا: بیا داخل
روی کاناپه نشسته بودیم و سکوتی که معذبم میکرد تا اینکه شوگا سکوت رو شکست
شوگا: امروز روز کاریت بود باید میخابیدی و استراحت میکردی چون من نمیرم کنسرت
ا.ت: ولی من اومدم سر کار
شوگا: الان که به لباسی نیاز دارم ا.ت
ا.ت: امروز شغلم فرق داره
شوگا: ی طور بگو منم بفهمم.. شغل امروزت چیه؟
ا.ت: خوشحال کردن تو..
#آیدل_من
#𝒑𝒂𝒓𝒕_2۰
۴.۱k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱