کار اموز من ... part 13
کوک : اشکال نداره خجالت نکش ... ما الان دیگه با همیم * لبخند
لونا : ها ؟ ... ا ... آره ... د ... رس ... ته * بدبخت داره آب میشه
کوک : یاااا گفتم خجالت نکش دیگه
لونا : اها باش ... بیا داخل
کوک : باش
لونا : بشین من الان میام " خاککککک آخه این لباس بود من پوشیده بودم رفتم جلوش آب شدم که اَههه الان چه فکری راجبم میکنه ؟ هوفففففف "
کوک : کجا ؟
لونا : لباس عوض کنم دیگه * خجالت
کوک : لازم نیس با همینا بیا
لونا : اما اخه
کوک : چیزی گفتی ؟
لونا : نه ... اما اخه
کوک : اما و اخه و اینا نداریم نمی خوای یه بغل بت بوس به دوست پسرت بدی ؟
لونا : هوفففف باشه * از خجالت آب شده
اروم رفت طرف کوک و کوکم محکم بغلش کرد
کوک : حوصلم سر رفته نمیشه یه فیلمی چیزی ببینیم ؟
لونا : چی چرا الان برات میزارم
کوک : هوم اوکی
لونا داشت دنبال فیلم و اینا میگشت
که یهو دید کوک نیس
لونا : یعنی کجا رفته ؟* اروم
اروم اروم قدم برداشت سمت اشپز خونه دید رفته داره داخل کابینتا را میگرده که کابینتی که توش پر از چیپس و پفک و ... بودو پیدا کرد
لونا همین جوری وایساده بود به کیوتی دوست پسرش نگاه میکرد و تو دلش می خندید
کوک هم رفت کاسه برداشت و هر کدومو تو کاسه ی جدا گونه ریخت می خواست بره پیش لونا که دید همون جا داره نگاش میکنه
کوک : از کی اونجایی ؟
لونا : از همون اولش
کوک : ببخشید اومدم فوضولی
لونا: یااا این چه حرفیه اینجا از این به بعد خونته
کوک : واقعا؟
لونا : آره
...
لایک : ۱۴
کامنت : ۷
اسلاید بعدی لباس لونا
لونا : ها ؟ ... ا ... آره ... د ... رس ... ته * بدبخت داره آب میشه
کوک : یاااا گفتم خجالت نکش دیگه
لونا : اها باش ... بیا داخل
کوک : باش
لونا : بشین من الان میام " خاککککک آخه این لباس بود من پوشیده بودم رفتم جلوش آب شدم که اَههه الان چه فکری راجبم میکنه ؟ هوفففففف "
کوک : کجا ؟
لونا : لباس عوض کنم دیگه * خجالت
کوک : لازم نیس با همینا بیا
لونا : اما اخه
کوک : چیزی گفتی ؟
لونا : نه ... اما اخه
کوک : اما و اخه و اینا نداریم نمی خوای یه بغل بت بوس به دوست پسرت بدی ؟
لونا : هوفففف باشه * از خجالت آب شده
اروم رفت طرف کوک و کوکم محکم بغلش کرد
کوک : حوصلم سر رفته نمیشه یه فیلمی چیزی ببینیم ؟
لونا : چی چرا الان برات میزارم
کوک : هوم اوکی
لونا داشت دنبال فیلم و اینا میگشت
که یهو دید کوک نیس
لونا : یعنی کجا رفته ؟* اروم
اروم اروم قدم برداشت سمت اشپز خونه دید رفته داره داخل کابینتا را میگرده که کابینتی که توش پر از چیپس و پفک و ... بودو پیدا کرد
لونا همین جوری وایساده بود به کیوتی دوست پسرش نگاه میکرد و تو دلش می خندید
کوک هم رفت کاسه برداشت و هر کدومو تو کاسه ی جدا گونه ریخت می خواست بره پیش لونا که دید همون جا داره نگاش میکنه
کوک : از کی اونجایی ؟
لونا : از همون اولش
کوک : ببخشید اومدم فوضولی
لونا: یااا این چه حرفیه اینجا از این به بعد خونته
کوک : واقعا؟
لونا : آره
...
لایک : ۱۴
کامنت : ۷
اسلاید بعدی لباس لونا
۱۱.۴k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.