شروع دوباره پارت هجدهم
فاجعه ای که باعث شد کل کره زمین تغییر کنه
(یک روز قبل از فاجعه)
(از دید نامجون)
یک هفته که هیچ خبری از ا/ت نیست برای همین کمپانی اخراج کردش و الان یه میکاپ آرتیست جدید استخدام کرده فقط منتظره که ا/ت سر و کلش پیدا بشه و حقوقش که کار کرد بود ولی نگرفته بود و بقیه مدارکش رو بیاد بگیره ببر اَه دختره بی نظرم باعث شد داخل کارامون یکم مشکل پیش بیاد حقش بود اخراج بشه اخه چقدر یه آدم میتونه بی مسئولیت باشه
(از دید ا/ت)
امروز شانس آوردم یکی از ازمایشا رو میخواستن روی من انجام بدن که یهو نظرشون عوض شد و روی یه نفر دیگه انجام دادن که خب اون آزمایش یه شکست بزرگ بود و باعث شد اون نفر بمیره باورم نمیشه چجور اینقدر راحت با جون مردم بازی میکنن خیلی میترسیدم که چه بلایی قراره سرم بیاد حالم بد شده بود اصلا نمیتونستم بخوابم اگرم به زور خوابم میبرد همش کابوس میدیدم میدونستم بخاطر بیماریمه همش خواب مرگ مامانم رو میدیدم انگار دوباره اون اتفاق افتاده بود خیلی حالم بد شده بود کسایی که مسئول سلامتی ماها بودن همش بهم آرام بخش میزدن اما خب چه فایده تا اثرش از بین میرفت دوباره شروع میشد و حتی به خاطر کمبود خواب و غذا نخوردنم الان وضعیت جسمیم هم خیلی خراب شد
(خب بیاین برگردیم به زمان حال یعنی روز فاجعه)
(من قبلا داخل پارت ۱۷ گفتم که چه اتفاقی میفته حالا الان زمانیه که اون اتفاق میفته یعنی یکی از کارکنا یه خطا انجام میده که همون یک خطا باعث فاجعه ایی میشه که زندگی همه رو تغییر میده)
(زمان حال)
(از زبان سوم شخص)
همه کارمندا مشغول کار بودن که باز رسای رئیس آزمایشگاه رسیدن همه استرس گرفتن بازرسا با لباسای مخصوص وارد شدن همه تکنسین ها و بقیه سعی کردن در کمال آرامش کارا رو به روال عادی انجام بدن
اما خب ی کارمندی که مسئول بخش مهمی از پروژه هم بود به اشتباه دستگاه رو با درجه اشتباه تنظیم میکنه و اون دارو ها منفجر میشن که بر اثر انفجار اونا داخل فضای بسته باعث شد همه جا در کمتر از چند ثانیه پر بشه از........
(یک روز قبل از فاجعه)
(از دید نامجون)
یک هفته که هیچ خبری از ا/ت نیست برای همین کمپانی اخراج کردش و الان یه میکاپ آرتیست جدید استخدام کرده فقط منتظره که ا/ت سر و کلش پیدا بشه و حقوقش که کار کرد بود ولی نگرفته بود و بقیه مدارکش رو بیاد بگیره ببر اَه دختره بی نظرم باعث شد داخل کارامون یکم مشکل پیش بیاد حقش بود اخراج بشه اخه چقدر یه آدم میتونه بی مسئولیت باشه
(از دید ا/ت)
امروز شانس آوردم یکی از ازمایشا رو میخواستن روی من انجام بدن که یهو نظرشون عوض شد و روی یه نفر دیگه انجام دادن که خب اون آزمایش یه شکست بزرگ بود و باعث شد اون نفر بمیره باورم نمیشه چجور اینقدر راحت با جون مردم بازی میکنن خیلی میترسیدم که چه بلایی قراره سرم بیاد حالم بد شده بود اصلا نمیتونستم بخوابم اگرم به زور خوابم میبرد همش کابوس میدیدم میدونستم بخاطر بیماریمه همش خواب مرگ مامانم رو میدیدم انگار دوباره اون اتفاق افتاده بود خیلی حالم بد شده بود کسایی که مسئول سلامتی ماها بودن همش بهم آرام بخش میزدن اما خب چه فایده تا اثرش از بین میرفت دوباره شروع میشد و حتی به خاطر کمبود خواب و غذا نخوردنم الان وضعیت جسمیم هم خیلی خراب شد
(خب بیاین برگردیم به زمان حال یعنی روز فاجعه)
(من قبلا داخل پارت ۱۷ گفتم که چه اتفاقی میفته حالا الان زمانیه که اون اتفاق میفته یعنی یکی از کارکنا یه خطا انجام میده که همون یک خطا باعث فاجعه ایی میشه که زندگی همه رو تغییر میده)
(زمان حال)
(از زبان سوم شخص)
همه کارمندا مشغول کار بودن که باز رسای رئیس آزمایشگاه رسیدن همه استرس گرفتن بازرسا با لباسای مخصوص وارد شدن همه تکنسین ها و بقیه سعی کردن در کمال آرامش کارا رو به روال عادی انجام بدن
اما خب ی کارمندی که مسئول بخش مهمی از پروژه هم بود به اشتباه دستگاه رو با درجه اشتباه تنظیم میکنه و اون دارو ها منفجر میشن که بر اثر انفجار اونا داخل فضای بسته باعث شد همه جا در کمتر از چند ثانیه پر بشه از........
۲۲.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.