Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۵
سعید:اگه ملیحه کاری کنه جرش میدم خودم
سعید اینو گفت و رفت تو ماشین نشست ماهم حرکت کردیم ک رسیدیم با دخترا نشستیم هنوز ملیحه شیرین نیومده بودن دختر پسرا میرقصیدن حرف میزدن من دستمو انداختم بودم دور گردنم ارزو سعید که انگار زورکی اورده بودمش
(شیرین)
موهامو باز کرده بود و لباس هامون ورداشته بودیم که اونجا بپوشیم من یک لباس دیگه ورداشته بودم ک اون غول مرحله اخر بود رسیدیم ک دیدیم سعید با یک دختره و میکائل هم بااون منشی مسخرش امده بودن من دست یاسر گرفته بودم بغض ملیحه رو که دیدم میخواستم سعید خفه کنم
شیرین:بچه ها من برم لباسمو عوض کن میام
رفتیم یکم کنار میکائل سعید که میز صندلی بود که صداهامون بشنون
یاسر:بیام عشقم کمکت کنم
شیرین:نه شما شب کمک کن
اتیش گرفتن تو چشم هایی میکائل میدیدم همین بود رفتم تو اتاق و لباسمو پوشیدم یک لباس توری ستاره ای(عکسشو ندارم خودتون تصور کنید) سرهمی که کل بدنم نمایان شده بود میدونستم دیگه امشب قراره اتیش نشانی زنگ بزنیم یک رژ قرمز هم زدم که نقطه ضعیف میکائل بود از اتاق امدم بیرون که همه نگاه ها به من شد به صورت لوندی عشوه گری راه میرفتم کیارش مطهره که دهنهاشون دومتر وا مونده بود اخه این ورژن منو ندیده بودن ملیحه که چشم هاش درشت شده بود
(میکائل)
شیرین رفته بود لباسشو عوض کنه وقتی امد با دیدنش و با اون لباسی که تنش کرده بود و بدنشو انداخته بود بیرون انگار فشار به مغزم نمرسید
Part۹۵
سعید:اگه ملیحه کاری کنه جرش میدم خودم
سعید اینو گفت و رفت تو ماشین نشست ماهم حرکت کردیم ک رسیدیم با دخترا نشستیم هنوز ملیحه شیرین نیومده بودن دختر پسرا میرقصیدن حرف میزدن من دستمو انداختم بودم دور گردنم ارزو سعید که انگار زورکی اورده بودمش
(شیرین)
موهامو باز کرده بود و لباس هامون ورداشته بودیم که اونجا بپوشیم من یک لباس دیگه ورداشته بودم ک اون غول مرحله اخر بود رسیدیم ک دیدیم سعید با یک دختره و میکائل هم بااون منشی مسخرش امده بودن من دست یاسر گرفته بودم بغض ملیحه رو که دیدم میخواستم سعید خفه کنم
شیرین:بچه ها من برم لباسمو عوض کن میام
رفتیم یکم کنار میکائل سعید که میز صندلی بود که صداهامون بشنون
یاسر:بیام عشقم کمکت کنم
شیرین:نه شما شب کمک کن
اتیش گرفتن تو چشم هایی میکائل میدیدم همین بود رفتم تو اتاق و لباسمو پوشیدم یک لباس توری ستاره ای(عکسشو ندارم خودتون تصور کنید) سرهمی که کل بدنم نمایان شده بود میدونستم دیگه امشب قراره اتیش نشانی زنگ بزنیم یک رژ قرمز هم زدم که نقطه ضعیف میکائل بود از اتاق امدم بیرون که همه نگاه ها به من شد به صورت لوندی عشوه گری راه میرفتم کیارش مطهره که دهنهاشون دومتر وا مونده بود اخه این ورژن منو ندیده بودن ملیحه که چشم هاش درشت شده بود
(میکائل)
شیرین رفته بود لباسشو عوض کنه وقتی امد با دیدنش و با اون لباسی که تنش کرده بود و بدنشو انداخته بود بیرون انگار فشار به مغزم نمرسید
۶.۲k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.