p4(اخر
p4(اخر
#استری_کیدز #سناریو
#درخواستی
سونگمین: روی تخت دراز کشیده بودی منتظر بودی که سونگمین از سرکار برگرده و خیلی دلت میخواست یکم کرم بریزی برای همین دست به لباساش زدی یک هودی زیبا و گشادی برداشتی و پوشیدیش همینجوری منتظر بودی تا در باز بشه
یکمی گذشت که سونگمین وارد اتاق شد خیلی خسته بود میشه گقت از بی خوابی چشماش قرمز قرمز بود
با دیدنت که روی تخت بودی لبخندی زد
÷ .. خوبی؟
نگران بهش نگاه کردی و زود جوابش را دادی
=اره..چیزی شده؟
لباساشو جلوت دراورد و با بالاتنه لخت کنارت تخت دراز کشید
÷ هوم فقط یکم خستم
خنده ای کردی که متعجب نگاهت کرد و با لحن متعجبی پرسید
÷به چی میخندی
با همون خنده جواب دادی
=اممم..چیزی در من تغییر نکرده؟!
نگاهی به صورتت کرد و بعد به بدنت
÷*نگاهشو داد بهت* هودی جدید خر...*مکث کرد * ببینم این مال من نیست احیانا؟؟
=یااا حتی لباسای خودتم یادت نیست
÷انگار هروز تو خونم که یادم باشه،بهت میاد کوچولو
=حیف شد..
÷ چی؟
لبخند شیطونی زدی
= میخواستم تنبیهم کنی چون به وسایلات دست زدم..
پوزخندی زد و یکم بهت نزدیک شد
÷ نیازی نیست..خودمم به فکرش بودم..
( مزاحم نماز خوندن این دوتا نشیم👀📿)
جونگین:
=ای انااا من برا تولد فلیکس شی چی بپوشم؟
÷نمیدونم
اخمی کردی
=مثلا که زنتم باید بدونی
÷ خب هزار تا لباس داری یکیو بپوش
=همشو جلو اونا پوشیدم..*پوزخندی زدی* فهمیدمممم
جونگین سری تکان داد منتظرت شد تا بیای
۱۰ دقیقه بعد"
با دیدنت چشماش ۴ تا شد و زود اومد سمتت
÷هی این مال من نیست؟؟
=به من بیشتر میاد
÷ولی این پسرونس ات
=دختر پسر نداریم که * نگاهی به ساعت روی مچت انداختی،و شروع به راه رفتن کردی* دیرمون شده، وقتی میای چراغارم خاموش کن
متاسف نگاهت کرد و دستشو تو سرش گذاشت
÷اه..باید درموردش با چان هیونگ حرف بزنم!!
#استری_کیدز #سناریو
#درخواستی
سونگمین: روی تخت دراز کشیده بودی منتظر بودی که سونگمین از سرکار برگرده و خیلی دلت میخواست یکم کرم بریزی برای همین دست به لباساش زدی یک هودی زیبا و گشادی برداشتی و پوشیدیش همینجوری منتظر بودی تا در باز بشه
یکمی گذشت که سونگمین وارد اتاق شد خیلی خسته بود میشه گقت از بی خوابی چشماش قرمز قرمز بود
با دیدنت که روی تخت بودی لبخندی زد
÷ .. خوبی؟
نگران بهش نگاه کردی و زود جوابش را دادی
=اره..چیزی شده؟
لباساشو جلوت دراورد و با بالاتنه لخت کنارت تخت دراز کشید
÷ هوم فقط یکم خستم
خنده ای کردی که متعجب نگاهت کرد و با لحن متعجبی پرسید
÷به چی میخندی
با همون خنده جواب دادی
=اممم..چیزی در من تغییر نکرده؟!
نگاهی به صورتت کرد و بعد به بدنت
÷*نگاهشو داد بهت* هودی جدید خر...*مکث کرد * ببینم این مال من نیست احیانا؟؟
=یااا حتی لباسای خودتم یادت نیست
÷انگار هروز تو خونم که یادم باشه،بهت میاد کوچولو
=حیف شد..
÷ چی؟
لبخند شیطونی زدی
= میخواستم تنبیهم کنی چون به وسایلات دست زدم..
پوزخندی زد و یکم بهت نزدیک شد
÷ نیازی نیست..خودمم به فکرش بودم..
( مزاحم نماز خوندن این دوتا نشیم👀📿)
جونگین:
=ای انااا من برا تولد فلیکس شی چی بپوشم؟
÷نمیدونم
اخمی کردی
=مثلا که زنتم باید بدونی
÷ خب هزار تا لباس داری یکیو بپوش
=همشو جلو اونا پوشیدم..*پوزخندی زدی* فهمیدمممم
جونگین سری تکان داد منتظرت شد تا بیای
۱۰ دقیقه بعد"
با دیدنت چشماش ۴ تا شد و زود اومد سمتت
÷هی این مال من نیست؟؟
=به من بیشتر میاد
÷ولی این پسرونس ات
=دختر پسر نداریم که * نگاهی به ساعت روی مچت انداختی،و شروع به راه رفتن کردی* دیرمون شده، وقتی میای چراغارم خاموش کن
متاسف نگاهت کرد و دستشو تو سرش گذاشت
÷اه..باید درموردش با چان هیونگ حرف بزنم!!
۱۵.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.