bad girl p: 56
پرش زمانی ساعت4بعدازظهر
با بچه ها داشتیم کنار برج ایفل عکس میگرفتیم که سوجون انگشترو دراوورد جلو سوآ زانو زد سریع فیلم گرفتم
سوجون: عشقم بامن ازدواج میکنی
سوآ: بله(داد)
پرید بغل سوجون مردم داشتن نگاشون میکردنو دس میزدن
هانا: من موندم این پسرا چرا انقد بدبختین؟
ته: واسه چی؟
هانا: مثلا اگه بخوای از کسی که دوسش داری خواستگاری کنی باید جلوش زانو بزنی، یا پسرای بدبخت باید در ماشینو واسه دخترا باز کنن، اومم اها مثلا موقع رقصیدن پسر باید درخواست بده بدبخت همه میگن جنتلمن بازیه بنظر من بیشتر مث خدمتکار میمونه این کارا تا جنتلمن بازی
سویون: تاحالا ازین زاویه بهش نگاه نکردت بودم راس میگی
انتونی: درحقمون نامردی کردن
شوگا: راس میگی ولی هیچوقت این کارارو نمیکنم
نامی: خب حالا عروسی کیه؟
سوجون: خانواده تامون خبردارن که میخوام ازسوآ خاستگاری کنم بردیم کره یه تاریخ مشخص میکنیم
هانا: بیاید بریم اون رستوران ژاپنیه شبم بریم شهربازی
همه: عالیه
رفتیم سوار ماشینامون شدیم رفتیم سمت اون رستوران غذا سفارش دادیم داشتم با گوشیم ور میرفتم که مامانم زنگ زد صفحه گوشیو خاموش کردم همین صبح تصویری زنگ زد یه ساعت گف مراقب خودت باش پیشت نیستم خوب غذا بخوری غذاهای سالم بخور همش اینارو میگف بعد غذا زنگ میزنم بهش
یوهان: هانا خاله یونهی داره زنگ میزنه بهم
هانا: اصن بگو من مردم ولی بگو پیشم نیس حالا میخواد یه ساعت سوال پیچم کنه
یوهان جواب داد گف رفتن بیرون گو شیش جا مونده حتما
غذارو اووردن خوردیم پاشدیم رفتیم سمت شهربازی
پرش زمانی ساعت11
دیگه خسته شدیم برگشتیم هتل ازدر اتاق رفتو داخل رو تخت ولو شدم از خستگی داشتم میمردم خیلی بازی کردیم
کوک لباس عوض کرد اومد دراز کشید کنارم
کوک: پاشو لباس عوض کن بخوابیم
هانا: باشه
لباس عوض کردم مسواک زدم گرفتم خوابیدم
پرش زمانی 1هفته بعد
فردا قراره برگردیم کره الان داریم پاریس رو میگردیم
نامی: بچه ها فردا صبح ساعت10پرواز داریم
همه: اوکی
هیونجین: بیاید بریم اون کافهه که همیشه میریم
همه: بریم
رفتیم کافع نشستیم سفارش دادیم
سوجین: باید روز ازدواجتون کوک و هانا بخونن
هانا: واسه چی
سوجین: چون هردوتاتون صداتون عالیه
هانا، کوک: میدونیم(همزمان)
فیلیکس: سفارشامونو اووردن بخورین بریم
همه: اوکی
سوآ: صب کنین سلفی بگیرم
عکس گرف
سوآ: خوب حالا بخورین
جیمین: چقد این چن روز زود گذشت
ته: اوهوم ولی بعد اینکه بریم کره قراره خیلی خوش بگذره
بعداینکه سفارشامونو خوردیم پاشدیم رفتیم هتل خیلی خسته بودیم5یاعت بود داشتیم میگشتیم
باهمون لباسا روتخت دراز کشیدم بالشتو بغل کردم نمیدونم چطور خوابم برد
کوک ویو
بعد اینکه برگشتیم من رفتم حموم وقتی اومدم بیرون دیدم هانا بالشتو بغل کرده به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده زنگ در خورد باز کردم ووجین و مینهو بودن
مینهو: زودبیاین بریم شام بخوریم
کوک: هانا خوابه
ووجین: بیدارش کن
کوک: دلم نمیاد بیدارش کنم
مینهو: یاااا برو بیدارش کن
کوک: خیلی کیوت خوابیده دلم نمیاد
ووجین: بحث غذا باشه بیدار میشه برو کنار تا خودم بیدارش کنم
کوک: باشه باشه الان میایم
ووجین: زود بیاین
کوک: باشه
درو بستم رفتم بالا سرش
کوک: هانا
هانا:
کوک: هانا
بیدار شد چشماشو مالید گف
هانا: هوم
کوک: پاشو بریم شام بخوریم
هانا: باشه بریم
پاشد رف دست و صورتشو شست لباس پوشید رفتیم رستوران هتل
پیش بچه ها نشستیم
مینهو: چه عجب بیدارش کردی
کوک: خو دلم نیومد چیکار کنم
هانا: چی دلت نیومد
کوک: خیلی کیوت خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
هانا: اها، خب ولش بیاین غذا سفارش بدیم
گارسون اومد سفارشامونو گرف رفت
سوک یون: اییی یعنی فردا میریم
یوهان: ارع
سوک یون: اصلا دلم نمیخواد برگردیم
جیمین: اوهوم خیلی خوش گذشت
نامی: غذارو که خوردیم بریم بخوابیم که فردا صبح زود پرواز داریم
ته: یااا هیونگ انقد زود بخوابیم
شوگا: من که همین الانم خوابم میاد
غذارو اووردن بعد اینکه غذارو خوردیم هرکدوم برگشتیم اتاقامون وسایلامون رو جمع کردیم گرفتیم خوابیدیم
ویو هانا، صبح
با صدای الارمم پاشدم رفتم دوش گرفتم روتینمو انجام دادم لباس پوشیدم اومدم بیرون کوک رف حموم موهامو خشک کردم گوشی و ایرپادمو گذاشتم تو کوله ام کوکم اومد اماده شد رفتیم رستوران هتل پیش بچه ها صبحونه خوردیم سوتر ماشینامون شدیم رفتیم سمت فرودگاه
رسیدیم پیاده شدیم وسایلامونو برداشتیم رفتیم داخل بلیط گرفتیم نشستیم تا اسم پروازمونو بگن که گوشیم زنگ خورد بابام بود
هانا: الو
جون کی: سلام عزیزم خوبی؟
هانا: مرسی نودت خوبی؟
جون کی: تو خوب باشی منم خوبم امروز برمیگردین دیگه
هانا: ارع
با بچه ها داشتیم کنار برج ایفل عکس میگرفتیم که سوجون انگشترو دراوورد جلو سوآ زانو زد سریع فیلم گرفتم
سوجون: عشقم بامن ازدواج میکنی
سوآ: بله(داد)
پرید بغل سوجون مردم داشتن نگاشون میکردنو دس میزدن
هانا: من موندم این پسرا چرا انقد بدبختین؟
ته: واسه چی؟
هانا: مثلا اگه بخوای از کسی که دوسش داری خواستگاری کنی باید جلوش زانو بزنی، یا پسرای بدبخت باید در ماشینو واسه دخترا باز کنن، اومم اها مثلا موقع رقصیدن پسر باید درخواست بده بدبخت همه میگن جنتلمن بازیه بنظر من بیشتر مث خدمتکار میمونه این کارا تا جنتلمن بازی
سویون: تاحالا ازین زاویه بهش نگاه نکردت بودم راس میگی
انتونی: درحقمون نامردی کردن
شوگا: راس میگی ولی هیچوقت این کارارو نمیکنم
نامی: خب حالا عروسی کیه؟
سوجون: خانواده تامون خبردارن که میخوام ازسوآ خاستگاری کنم بردیم کره یه تاریخ مشخص میکنیم
هانا: بیاید بریم اون رستوران ژاپنیه شبم بریم شهربازی
همه: عالیه
رفتیم سوار ماشینامون شدیم رفتیم سمت اون رستوران غذا سفارش دادیم داشتم با گوشیم ور میرفتم که مامانم زنگ زد صفحه گوشیو خاموش کردم همین صبح تصویری زنگ زد یه ساعت گف مراقب خودت باش پیشت نیستم خوب غذا بخوری غذاهای سالم بخور همش اینارو میگف بعد غذا زنگ میزنم بهش
یوهان: هانا خاله یونهی داره زنگ میزنه بهم
هانا: اصن بگو من مردم ولی بگو پیشم نیس حالا میخواد یه ساعت سوال پیچم کنه
یوهان جواب داد گف رفتن بیرون گو شیش جا مونده حتما
غذارو اووردن خوردیم پاشدیم رفتیم سمت شهربازی
پرش زمانی ساعت11
دیگه خسته شدیم برگشتیم هتل ازدر اتاق رفتو داخل رو تخت ولو شدم از خستگی داشتم میمردم خیلی بازی کردیم
کوک لباس عوض کرد اومد دراز کشید کنارم
کوک: پاشو لباس عوض کن بخوابیم
هانا: باشه
لباس عوض کردم مسواک زدم گرفتم خوابیدم
پرش زمانی 1هفته بعد
فردا قراره برگردیم کره الان داریم پاریس رو میگردیم
نامی: بچه ها فردا صبح ساعت10پرواز داریم
همه: اوکی
هیونجین: بیاید بریم اون کافهه که همیشه میریم
همه: بریم
رفتیم کافع نشستیم سفارش دادیم
سوجین: باید روز ازدواجتون کوک و هانا بخونن
هانا: واسه چی
سوجین: چون هردوتاتون صداتون عالیه
هانا، کوک: میدونیم(همزمان)
فیلیکس: سفارشامونو اووردن بخورین بریم
همه: اوکی
سوآ: صب کنین سلفی بگیرم
عکس گرف
سوآ: خوب حالا بخورین
جیمین: چقد این چن روز زود گذشت
ته: اوهوم ولی بعد اینکه بریم کره قراره خیلی خوش بگذره
بعداینکه سفارشامونو خوردیم پاشدیم رفتیم هتل خیلی خسته بودیم5یاعت بود داشتیم میگشتیم
باهمون لباسا روتخت دراز کشیدم بالشتو بغل کردم نمیدونم چطور خوابم برد
کوک ویو
بعد اینکه برگشتیم من رفتم حموم وقتی اومدم بیرون دیدم هانا بالشتو بغل کرده به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده زنگ در خورد باز کردم ووجین و مینهو بودن
مینهو: زودبیاین بریم شام بخوریم
کوک: هانا خوابه
ووجین: بیدارش کن
کوک: دلم نمیاد بیدارش کنم
مینهو: یاااا برو بیدارش کن
کوک: خیلی کیوت خوابیده دلم نمیاد
ووجین: بحث غذا باشه بیدار میشه برو کنار تا خودم بیدارش کنم
کوک: باشه باشه الان میایم
ووجین: زود بیاین
کوک: باشه
درو بستم رفتم بالا سرش
کوک: هانا
هانا:
کوک: هانا
بیدار شد چشماشو مالید گف
هانا: هوم
کوک: پاشو بریم شام بخوریم
هانا: باشه بریم
پاشد رف دست و صورتشو شست لباس پوشید رفتیم رستوران هتل
پیش بچه ها نشستیم
مینهو: چه عجب بیدارش کردی
کوک: خو دلم نیومد چیکار کنم
هانا: چی دلت نیومد
کوک: خیلی کیوت خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
هانا: اها، خب ولش بیاین غذا سفارش بدیم
گارسون اومد سفارشامونو گرف رفت
سوک یون: اییی یعنی فردا میریم
یوهان: ارع
سوک یون: اصلا دلم نمیخواد برگردیم
جیمین: اوهوم خیلی خوش گذشت
نامی: غذارو که خوردیم بریم بخوابیم که فردا صبح زود پرواز داریم
ته: یااا هیونگ انقد زود بخوابیم
شوگا: من که همین الانم خوابم میاد
غذارو اووردن بعد اینکه غذارو خوردیم هرکدوم برگشتیم اتاقامون وسایلامون رو جمع کردیم گرفتیم خوابیدیم
ویو هانا، صبح
با صدای الارمم پاشدم رفتم دوش گرفتم روتینمو انجام دادم لباس پوشیدم اومدم بیرون کوک رف حموم موهامو خشک کردم گوشی و ایرپادمو گذاشتم تو کوله ام کوکم اومد اماده شد رفتیم رستوران هتل پیش بچه ها صبحونه خوردیم سوتر ماشینامون شدیم رفتیم سمت فرودگاه
رسیدیم پیاده شدیم وسایلامونو برداشتیم رفتیم داخل بلیط گرفتیم نشستیم تا اسم پروازمونو بگن که گوشیم زنگ خورد بابام بود
هانا: الو
جون کی: سلام عزیزم خوبی؟
هانا: مرسی نودت خوبی؟
جون کی: تو خوب باشی منم خوبم امروز برمیگردین دیگه
هانا: ارع
۱۲.۷k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.