قانون اول 🔪 p37
ا.ت و پرت کرد و
ویو ا.ت
یهو از خواب پریدم وایی چه خوابی بود
(یاع یاع ای ام ادمین کرمو چیه منحرف از دیشب تا الان به چی فکر کردی ذهنتو پاک کن😑😂)
نامجون:ا.ت بیدار شدی بیا صبحونه
ا.ت: من دیشب رو تخت نخوابیدم که چجوری اینجام؟
نامجون: ا.ت واقا چیزی یادت نمیاد؟اومدی خونه رو مبل نشستی و بعد چند دقیقه خوابت برد کوک هم اوردتت اتاقت
ا.ت:آها برو میام
نامجون:بیا سریع
بعد رفت
ویو ا.ت
الان من دیروز لباس یچیز دیگه پوشیدم پس این چیه تنم ......وایسا نکنه کوک....خدااااا مرگممم بدهههههه ...واییی الان از خجالت آب میشم من الان لباس زیر تنم نیس یعنی لختمو دیده فا*کککککککککک ابرو نمونده برام وایسا ن..ن..نکنه که زخمای دستم روهم دیده بدبخت شدم😭
بعد پاشدم کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین با ترس
ا.ت:سلام
رفتم نشستم و شروع به خوردن کردم
بعد صبحونه دوباره اونا رفتن و فقط من و کوک و ته موندیم خونه
داشتم فیلم میدیدم که کوک اومد
ا.ت:کوک
کوک:هوم
ا.ت:دیشب تو لباسم رو عوض کردی؟
کوک:خب اره
ا.ت:چ..چ..چیییییی
کوک:چیه نمیتونستم بزارم با لباس خیس بخوابی که
ا.ت:خاک تو لخت منو دیدی؟
کوک:نه چشمام بسته بود بهت پوشوندم
ا.ت:هوفففف خیالم راحت شد
کوک:جوابت چیه؟
ا.ت:کوک گفتم خودم به موقعش میگم
کوک:باشه بابا
تهیونگ :به به ا.ت هنوز جواب مثبت نداده بابا ا.ت پاشو جواب مثبت بده
ا.ت:ساکت راستی تهیونگ اصلا سمت کمد بنفش نرو
تهیونگ:قبلا گفتی خر که نیستم
ا.ت:باش
نشستم و انیمه دیدم خیلی حوب بود یهو یکی به گوشیم زنگ زد که کوک جواب داد اون پسره ی احمق چطور به خودش اجازه داده
کوک:ا.ت ببخشید گوشیت رو جواب دادم داشت قطع میشد
ا.ت:عیب نداره ببینم کیه؟(حرصی)
تلفنی حرف زدنشون
ا.ت:الو سلام
میا:سلام مدصگ کونی کصکش اون کی بود جواب داد
ا.ت:پسر عموم چند روزه اومدن پیشم و میمونن چی میگی بنا....
چشمم خورد به تهیونگ این بچس هنوز مطمئنن به جیمین میگه
ا.ت:بنا.... بگو ببینم چیکار داشتی عزیزم
میا:چیشده مودب شدی آها یادم نبود مث صگ ازشون میترسی😂
ا.ت:درد نخند
(توجه میا میدونه ا.ت پلیس مخفی و جاسوسه ولی به کسی نمیگه و خود ا.ت هم میدونه که میا از شغلش خبر داره خلاصه بگم میا از شغل ا.ت خبر داره چون ا.ت بهش گفته)
میا:خب حالا میای امشب خونه لیو پارتیه
ا.ت:واقا لیو و اینکارا؟
میا:آره میای دیگه
ا.ت:باش ساعت چند شروع میش؟
میا:ساعت ۹تا ۱ شب من ساعت ۸ حرکت میکنم چون خونشون دوره میام دنبالت باهم بریم
ا.ت:باش خدافظ
میا:خدافظ
پایان تماس
ویو ا.ت
الان ساعت ۶ بود رفتم یه حموم گرفتم و اومدم و یدونه نودل درست کردمو خوردمو رفتم بالا موهامو بستم و ارایش کردم و یه لباس پوشیدم و ساعت ۷:۳۰ بود حاظر نشستم تا بیاد که جیمین و کوک فضول اومدن
ویو ا.ت
یهو از خواب پریدم وایی چه خوابی بود
(یاع یاع ای ام ادمین کرمو چیه منحرف از دیشب تا الان به چی فکر کردی ذهنتو پاک کن😑😂)
نامجون:ا.ت بیدار شدی بیا صبحونه
ا.ت: من دیشب رو تخت نخوابیدم که چجوری اینجام؟
نامجون: ا.ت واقا چیزی یادت نمیاد؟اومدی خونه رو مبل نشستی و بعد چند دقیقه خوابت برد کوک هم اوردتت اتاقت
ا.ت:آها برو میام
نامجون:بیا سریع
بعد رفت
ویو ا.ت
الان من دیروز لباس یچیز دیگه پوشیدم پس این چیه تنم ......وایسا نکنه کوک....خدااااا مرگممم بدهههههه ...واییی الان از خجالت آب میشم من الان لباس زیر تنم نیس یعنی لختمو دیده فا*کککککککککک ابرو نمونده برام وایسا ن..ن..نکنه که زخمای دستم روهم دیده بدبخت شدم😭
بعد پاشدم کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین با ترس
ا.ت:سلام
رفتم نشستم و شروع به خوردن کردم
بعد صبحونه دوباره اونا رفتن و فقط من و کوک و ته موندیم خونه
داشتم فیلم میدیدم که کوک اومد
ا.ت:کوک
کوک:هوم
ا.ت:دیشب تو لباسم رو عوض کردی؟
کوک:خب اره
ا.ت:چ..چ..چیییییی
کوک:چیه نمیتونستم بزارم با لباس خیس بخوابی که
ا.ت:خاک تو لخت منو دیدی؟
کوک:نه چشمام بسته بود بهت پوشوندم
ا.ت:هوفففف خیالم راحت شد
کوک:جوابت چیه؟
ا.ت:کوک گفتم خودم به موقعش میگم
کوک:باشه بابا
تهیونگ :به به ا.ت هنوز جواب مثبت نداده بابا ا.ت پاشو جواب مثبت بده
ا.ت:ساکت راستی تهیونگ اصلا سمت کمد بنفش نرو
تهیونگ:قبلا گفتی خر که نیستم
ا.ت:باش
نشستم و انیمه دیدم خیلی حوب بود یهو یکی به گوشیم زنگ زد که کوک جواب داد اون پسره ی احمق چطور به خودش اجازه داده
کوک:ا.ت ببخشید گوشیت رو جواب دادم داشت قطع میشد
ا.ت:عیب نداره ببینم کیه؟(حرصی)
تلفنی حرف زدنشون
ا.ت:الو سلام
میا:سلام مدصگ کونی کصکش اون کی بود جواب داد
ا.ت:پسر عموم چند روزه اومدن پیشم و میمونن چی میگی بنا....
چشمم خورد به تهیونگ این بچس هنوز مطمئنن به جیمین میگه
ا.ت:بنا.... بگو ببینم چیکار داشتی عزیزم
میا:چیشده مودب شدی آها یادم نبود مث صگ ازشون میترسی😂
ا.ت:درد نخند
(توجه میا میدونه ا.ت پلیس مخفی و جاسوسه ولی به کسی نمیگه و خود ا.ت هم میدونه که میا از شغلش خبر داره خلاصه بگم میا از شغل ا.ت خبر داره چون ا.ت بهش گفته)
میا:خب حالا میای امشب خونه لیو پارتیه
ا.ت:واقا لیو و اینکارا؟
میا:آره میای دیگه
ا.ت:باش ساعت چند شروع میش؟
میا:ساعت ۹تا ۱ شب من ساعت ۸ حرکت میکنم چون خونشون دوره میام دنبالت باهم بریم
ا.ت:باش خدافظ
میا:خدافظ
پایان تماس
ویو ا.ت
الان ساعت ۶ بود رفتم یه حموم گرفتم و اومدم و یدونه نودل درست کردمو خوردمو رفتم بالا موهامو بستم و ارایش کردم و یه لباس پوشیدم و ساعت ۷:۳۰ بود حاظر نشستم تا بیاد که جیمین و کوک فضول اومدن
۱۱.۱k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.