بی نهایت
P¹⁷
اجوما : برو پیش این خوشگل دختر بمون .. کمتر منو دق بده ! برو ..
کوک : دست شما درد نکنه دیگه .. الان ما شدیم بد ؟
بدون حرفی سریع منو رو کولش انداخت .. احساس میکردم الانه که محتویات معده ام رو بالا بیارم ..
ا.ت : جونکوک بزارم پایین .. حالم بد میشه ..
کوک : حالت چجوری بد میشه وقتی هیچی نخوردی ؟
ا.ت : احساس میکنم هات چاکلت رو معدم مونده .. توروخدا ولم کن . بعدشم تو اصن از کجا میدونی من هیچ..
کوک : باشه .. باشه . آروم باش «خنده»
آروم پایین گذاشتم، آروم لباسامو درست کردم و نگاهی بهش انداختم .
ا.ت : نمیشه جولیا دیگه نیاد ؟ من واقعا حوصلش رو ندارم .. حس خیلی بدی بهم میده !
کوک : بس کن ا.ت . دیگه نمیخوام این حرف رو بشنوم !
ویو ته :
با کوک رفتیم بیرون تا راجب اون شب تحقیق کنیم و بفهمیم کار کی بود .. ولی هیچ چیز پیدا نکردیم . کل دوربین های منطقه اونشب از کار افتاده بودن و هیچ ردی از آدمی نبود. وارد یکی از بار های معروف شدیم و م/ست م/ستمممم .. کنج دیوار نشستمممممم .. اهم . همین دیگه همین .
ا.ت ویو :
ا.ت : آخه ..
کوک : حرفی نشنوم .. هیچ حرفی ! بریم بالا ..
دستمو گرفت و باهم سمت بالا رفتیم . نگاهی به یکی از خدمتکار ها انداخت و گفت ...
اجوما : برو پیش این خوشگل دختر بمون .. کمتر منو دق بده ! برو ..
کوک : دست شما درد نکنه دیگه .. الان ما شدیم بد ؟
بدون حرفی سریع منو رو کولش انداخت .. احساس میکردم الانه که محتویات معده ام رو بالا بیارم ..
ا.ت : جونکوک بزارم پایین .. حالم بد میشه ..
کوک : حالت چجوری بد میشه وقتی هیچی نخوردی ؟
ا.ت : احساس میکنم هات چاکلت رو معدم مونده .. توروخدا ولم کن . بعدشم تو اصن از کجا میدونی من هیچ..
کوک : باشه .. باشه . آروم باش «خنده»
آروم پایین گذاشتم، آروم لباسامو درست کردم و نگاهی بهش انداختم .
ا.ت : نمیشه جولیا دیگه نیاد ؟ من واقعا حوصلش رو ندارم .. حس خیلی بدی بهم میده !
کوک : بس کن ا.ت . دیگه نمیخوام این حرف رو بشنوم !
ویو ته :
با کوک رفتیم بیرون تا راجب اون شب تحقیق کنیم و بفهمیم کار کی بود .. ولی هیچ چیز پیدا نکردیم . کل دوربین های منطقه اونشب از کار افتاده بودن و هیچ ردی از آدمی نبود. وارد یکی از بار های معروف شدیم و م/ست م/ستمممم .. کنج دیوار نشستمممممم .. اهم . همین دیگه همین .
ا.ت ویو :
ا.ت : آخه ..
کوک : حرفی نشنوم .. هیچ حرفی ! بریم بالا ..
دستمو گرفت و باهم سمت بالا رفتیم . نگاهی به یکی از خدمتکار ها انداخت و گفت ...
۱.۶k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.