پارت156
#پارت156
شیطونکِ بابا🥺💜
خودکار از دستم افتاد پایین که همون لحظه در باز شد و افراز مثل یه ببر زخمی اومد داخل...
خیلی خونسرد نگاش کردم و گفتم:
_ چیزی شده؟!
عصبی گفت:
+ بیا پایین بهت بگم چیشده....
دنبال سرش راه افتادم و رفتم طبقه ی پایین که دیدم نازی و سولماز وسط پذیرایی واستادن
صورت نازی کبود شده بود و روی گونه اش کمی زخمی بود ، موشکافانه نگاهی بهش انداختم و گفتم:
_ چیشده؟!
نازی که داشت گریه میکرد با دیدنم اشکاشو پاک کرد و گفت:
+ عجب آدمی هستی
زدی صورتمو اینجوری کردی بعد تازه میگی چیشده؟؟!!
چشمامو درشت کردم و متعجب گفتم:
_ من؟؟!
+ بعله تو
خدا ازت نگذره که دست بلند میکنی رو بقیه
خنده ای کردم و زل زدم به افراز که داشت با خشم نگام میکرد
_ بخدا دروغ میگه ، من فقط یه سیلی آروم زدم بهش
یهویی سولماز وحشی شد و پرید وسط صحبتم
_ دختره ی احمق غلط کردی دست روش بلند کردی اصلا....
آقا لطفا تکلیف دختر منو مشخص کنید
باباش اینو اینجوری ببینه دیگه اجازه نمیده من بیام سرکار ، حساب این دختره رو هم خودتون برسید
اخمی کردم و گفتم:
_ حرف دهنتو بفهم احمق جدو ابادته بیشعور
نازی اومد جوابمو بده که با فریاد افراز هممون خفه خون گرفتیم
+ بسته دیگه ، غنچه زود معذرت خواهی کن ازش
حق به جانب گفتم:
_ عمرا. من کاری نکردم که عذر بخوام
این دختره داره نقش بازی میکنه
+ گفتم ازش معذرت خواهی کن سریع ، وگرنه بد میبینی.....
کفری نگاهمو انداختم سمت نازی که داشت با پوزخند نگام میکرد ، چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم.....
شیطونکِ بابا🥺💜
خودکار از دستم افتاد پایین که همون لحظه در باز شد و افراز مثل یه ببر زخمی اومد داخل...
خیلی خونسرد نگاش کردم و گفتم:
_ چیزی شده؟!
عصبی گفت:
+ بیا پایین بهت بگم چیشده....
دنبال سرش راه افتادم و رفتم طبقه ی پایین که دیدم نازی و سولماز وسط پذیرایی واستادن
صورت نازی کبود شده بود و روی گونه اش کمی زخمی بود ، موشکافانه نگاهی بهش انداختم و گفتم:
_ چیشده؟!
نازی که داشت گریه میکرد با دیدنم اشکاشو پاک کرد و گفت:
+ عجب آدمی هستی
زدی صورتمو اینجوری کردی بعد تازه میگی چیشده؟؟!!
چشمامو درشت کردم و متعجب گفتم:
_ من؟؟!
+ بعله تو
خدا ازت نگذره که دست بلند میکنی رو بقیه
خنده ای کردم و زل زدم به افراز که داشت با خشم نگام میکرد
_ بخدا دروغ میگه ، من فقط یه سیلی آروم زدم بهش
یهویی سولماز وحشی شد و پرید وسط صحبتم
_ دختره ی احمق غلط کردی دست روش بلند کردی اصلا....
آقا لطفا تکلیف دختر منو مشخص کنید
باباش اینو اینجوری ببینه دیگه اجازه نمیده من بیام سرکار ، حساب این دختره رو هم خودتون برسید
اخمی کردم و گفتم:
_ حرف دهنتو بفهم احمق جدو ابادته بیشعور
نازی اومد جوابمو بده که با فریاد افراز هممون خفه خون گرفتیم
+ بسته دیگه ، غنچه زود معذرت خواهی کن ازش
حق به جانب گفتم:
_ عمرا. من کاری نکردم که عذر بخوام
این دختره داره نقش بازی میکنه
+ گفتم ازش معذرت خواهی کن سریع ، وگرنه بد میبینی.....
کفری نگاهمو انداختم سمت نازی که داشت با پوزخند نگام میکرد ، چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم.....
۸.۱k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.