ات ویو :
ات ویو :
ساعت ۶:۳۰ گوشیم زنگ خورد رفتم دستشویی کارهای مربوطه رو انجام دادم
تهیونگ مث گاو در رو باز کرد
تهیونگ:گمشو بیا پایین صبحانه بخوریم
ات ویو:
نمیدونم چرا انقدر باهام بده ولی برام مهم نی
ات:باش برو میام
تهیونگ: رفتیم مدرسه با من حرف نمیزنی و به کسی هم نمیگی که من داداشتم
ادمین:ات حرفی نزد و تهیونگ رفت
ات ویو:
رفتم پایین دیدم اجوما صبحانه آماده کرده رفتم نشستم تهیونگ و بابام داشتن صبحانه میخوردن
منم شروع به خوردن کردم ک بابام باهامون خداحافظی کرد و رفت سر کار
تهیونگم ک خودش با ماشین خودش رفت مدرسه
منم خوردم و سوار ماشین شدم و رفتم مدرسه
وقتی رسیدم لیا رو دیدم و پریدم بغلش
لیا:سلام بز کوهی(خنده)
ات:سلام خر کوهی(خنده)
داشتیم با لیا حرف میزدیم ک صدای جیغ و پچ پچ بچه ها اومد دیدم تهیونگ با دوست صمیمیش اومدن
ات:لیا چرا بچه ها اینا رو دیدن جیغ زدن؟
لیا:نمیدونی؟! این ۲ نفر پولدارترین پسرای مدرسه هستن و البته خوشتیپ
لیا:خب اون جئون جونگکوکه باباش بزرگترین مافیاست اونم کیم تهیونگه و بابای اونم بزرگترین مافیاست و مدرسه مال بابای هردوشونه باهم شریکن
ات:خب بدرک
لیا:خب ولش کن بیا بریم سر کلاس
ادمین:ات رفت دفتر مدیر پرسید کلاسم کجاست همون موقع تهیونگ هم اومد مدیر گفت تهیونگ ات هم کلاسیته لطفا کلاس رو بهش نشون بده
تهیونگ(زیر لب):عه
مدیر:چیزی گفتی
تهیونگ: نه
ادمین :از دفتر اومدن بیرون تهیونگ به ات توجه نکرد
ات:کجا؟کلاس کجاست
تهیونگ:خودت پیدا کن و بامنم دیگه حرف نزن
ات:چرا من و مسئول اون اتفاق میدونی
تهیونگ:خفه شو(داد)
ادمین:جونگکوک از کلاس میاد بیرون
. .....................
پچها این رو هم گزارش داده بودین
ساعت ۶:۳۰ گوشیم زنگ خورد رفتم دستشویی کارهای مربوطه رو انجام دادم
تهیونگ مث گاو در رو باز کرد
تهیونگ:گمشو بیا پایین صبحانه بخوریم
ات ویو:
نمیدونم چرا انقدر باهام بده ولی برام مهم نی
ات:باش برو میام
تهیونگ: رفتیم مدرسه با من حرف نمیزنی و به کسی هم نمیگی که من داداشتم
ادمین:ات حرفی نزد و تهیونگ رفت
ات ویو:
رفتم پایین دیدم اجوما صبحانه آماده کرده رفتم نشستم تهیونگ و بابام داشتن صبحانه میخوردن
منم شروع به خوردن کردم ک بابام باهامون خداحافظی کرد و رفت سر کار
تهیونگم ک خودش با ماشین خودش رفت مدرسه
منم خوردم و سوار ماشین شدم و رفتم مدرسه
وقتی رسیدم لیا رو دیدم و پریدم بغلش
لیا:سلام بز کوهی(خنده)
ات:سلام خر کوهی(خنده)
داشتیم با لیا حرف میزدیم ک صدای جیغ و پچ پچ بچه ها اومد دیدم تهیونگ با دوست صمیمیش اومدن
ات:لیا چرا بچه ها اینا رو دیدن جیغ زدن؟
لیا:نمیدونی؟! این ۲ نفر پولدارترین پسرای مدرسه هستن و البته خوشتیپ
لیا:خب اون جئون جونگکوکه باباش بزرگترین مافیاست اونم کیم تهیونگه و بابای اونم بزرگترین مافیاست و مدرسه مال بابای هردوشونه باهم شریکن
ات:خب بدرک
لیا:خب ولش کن بیا بریم سر کلاس
ادمین:ات رفت دفتر مدیر پرسید کلاسم کجاست همون موقع تهیونگ هم اومد مدیر گفت تهیونگ ات هم کلاسیته لطفا کلاس رو بهش نشون بده
تهیونگ(زیر لب):عه
مدیر:چیزی گفتی
تهیونگ: نه
ادمین :از دفتر اومدن بیرون تهیونگ به ات توجه نکرد
ات:کجا؟کلاس کجاست
تهیونگ:خودت پیدا کن و بامنم دیگه حرف نزن
ات:چرا من و مسئول اون اتفاق میدونی
تهیونگ:خفه شو(داد)
ادمین:جونگکوک از کلاس میاد بیرون
. .....................
پچها این رو هم گزارش داده بودین
۸.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.