♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی روش کراش بودی که ... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
parts:2
جیمین:تو بدجوری رویه دختره کراشی ها
جونگ کوک:اره بابا
داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد
ویو یوری
وقتی پسره رفت.. میخواستم از ذوق بمیرم.. میخواستم گریه کنم میا رو دیدم که میخواست بره سر کلاس و منم رفتم پیشش
یوری:راستی چیشد برای مهمونی؟
میا:دیگه امروز شب باید توی مدرسه باشیم توهم هستی
یوری:هورا
میا:خنده*..راستی پسره نیومد پیشت اخه توی زنگ تفریح دیدمتون اونجا دارین حرف میزنید
یوری:اره تازه اومد..وای میخواستم سکته کنم خیلی خوب بود
میا:اوخی
منو میا رفتیم سر کلاس…
*۴ساعت بعد*
وقتی مدرسه تموم شد کیف مو جمع کردم و رفتم بیرون از مدرسه ..منتظره میا بودم که بیاد باهم بریم که اومد و باهم رفتیم خونه..
وقتی رسیدم خونه لباس هامو عوض کردم و موهامو شونه مردم ی لباس راحتی پوشیدم و رفتم سرتختم که یکم بخوابم و استراحت کنم ..فکرم فقط به پسره یا همون جونگکوک بود..اخه باید چیکار کنم من هق..تازه شب هم میبینمش..
۴ساعت بعد
بیدار شدم تکالیف هامو نوشتم و رفتم حموم کردمو که دیدم ساعت۸ ظهر شده برای شب باید ساعت نه شب برم که رفتم لباس هامو پوشیدم کیفمو جمع کردم و رفتم پیشه مدرسه که..
*ادامه دارد*
بچه ها اگر من خیلی وقته نبودم ببخشید چونکه گوشیه اندرویدم خراب شده و دارم با گوشی ایفون دارم فیک مینویسم سخته برام اگر دیر نوشتم ببخشید
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی روش کراش بودی که ... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
parts:2
جیمین:تو بدجوری رویه دختره کراشی ها
جونگ کوک:اره بابا
داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد
ویو یوری
وقتی پسره رفت.. میخواستم از ذوق بمیرم.. میخواستم گریه کنم میا رو دیدم که میخواست بره سر کلاس و منم رفتم پیشش
یوری:راستی چیشد برای مهمونی؟
میا:دیگه امروز شب باید توی مدرسه باشیم توهم هستی
یوری:هورا
میا:خنده*..راستی پسره نیومد پیشت اخه توی زنگ تفریح دیدمتون اونجا دارین حرف میزنید
یوری:اره تازه اومد..وای میخواستم سکته کنم خیلی خوب بود
میا:اوخی
منو میا رفتیم سر کلاس…
*۴ساعت بعد*
وقتی مدرسه تموم شد کیف مو جمع کردم و رفتم بیرون از مدرسه ..منتظره میا بودم که بیاد باهم بریم که اومد و باهم رفتیم خونه..
وقتی رسیدم خونه لباس هامو عوض کردم و موهامو شونه مردم ی لباس راحتی پوشیدم و رفتم سرتختم که یکم بخوابم و استراحت کنم ..فکرم فقط به پسره یا همون جونگکوک بود..اخه باید چیکار کنم من هق..تازه شب هم میبینمش..
۴ساعت بعد
بیدار شدم تکالیف هامو نوشتم و رفتم حموم کردمو که دیدم ساعت۸ ظهر شده برای شب باید ساعت نه شب برم که رفتم لباس هامو پوشیدم کیفمو جمع کردم و رفتم پیشه مدرسه که..
*ادامه دارد*
بچه ها اگر من خیلی وقته نبودم ببخشید چونکه گوشیه اندرویدم خراب شده و دارم با گوشی ایفون دارم فیک مینویسم سخته برام اگر دیر نوشتم ببخشید
۷.۵k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.