متن کامل چک نشده
THE SPY🌘🖤
PART|55
و با سرش بسمت راست جایی که دقیقا برخلاف حضور جونگکوک بود اشاره کرد.
جیمین با اخم و سردرگمی سرشو برگردوند و به اون مرد که با نگاهش داشت پسر رو ذوب میکرد خیره شد.
اون...اون از کی اونجا بوده؟
با چشمایی که میخ مرد بزرگتر شده بودند توی همون پوزیشن که دختر روش بود موند.
- شب خوش جیمین شی.
زمانی که پسر به خودش اومد دختر رفته بود و حالا وقتش بود که سمت مرد بره.
بسمت راهپلهای که مرد اونجا ایستاده بود رفت و از پایین پله ها بهش خیره شد.
-چیکار داشتی میکردی؟
هیچی
-هیچی؟
سوالی پرسید و به پسر مو بلوند خیره شد.
جیمین ناخودآگاه آب دهنش و قورت داد.
مرد مومشکی دوپلهای که باعث فاصلهی خودش با پسر میشد و طی کرد و درست روبروی پسر با فاصلهی کمی ایستاد و چونهشو توی دستش گرفت و توی چشمای قهوهای رنگ پسر خیره شد.
-که هیچی؟ تاحالا هیچکس جرئت نکرده به من دروغ بگه. اما فکرکنم که تو قصد انجامش رو داری!
از جملات مرد سر در نمیآورد پس با گیجی بهش نگاه کرد.
مرد به لب هاش خیره شد.
-این لب ها اول جرئت کردند کس دیگهای رو ببوسند و بعد به من دروغ بگن!
کس دیگهای؟
جرئت؟
اینا کلماتی بودند که امشب برای بار دوم میشنید....اولین بار از کسی که مطمئن بود عاشقشه و دومین بار از کسی که ازش ترس داشت.
ولی پس این حس لعنتی که از نزدیکی و لمسش داشت چی بود؟
این آتش خشمی که از چشمای مرد میبارید و پسر برای بار اول میدید چی بود؟
یهو رنگ نگاه کرد تغییر کرد و به مشت دستش چنگ زد و دنبال خودش کشید.
نمیتونست منکر نگاه سنگینی که مطمئن بود توسط چه کسیه بشه اما الان نگاهش فقط دنبال مرد بزرگتر بود.
جک: قربان...
- به آرتور بگو بهنفعشه که اون معامله رو انجام نده وگرنه عواقبش پای خودشه!
و بیتوجه به بادیگاردی که داشت با تعجب به اون دو نگاه میکرد سمت در خروجی رفت.
به سمت ماشینی که حدس میزد مرد با اون اومده رفتند و تهیونگ بی توجه به رانندهای که سعی در فهمیدن وضعیت داشت پسر رو روی صندلی جلو نشوند و بعد از اینکه خودش هم سوار ماشین شد ماشین شروع به حرکت کرد.
- از اون دختر شناختی داری؟
جیمین با تعجب برگشت سمتش
چی؟
-میگم با اون دختر ارتباطی داری؟(فریاد)
نه....معلومه که نه من اصلا اونو نمیشناختم
- پس اون بوسه چی بود؟
اون....اون خودش باعثش شد.
تهیونگ پوزخندی زد و به طرز وحشتناکی سرعت ماشین و زیاد کرد.
جوری که جیمین به درگاه کسانی که باور به وجودشون نداشت هم التماس کرد.
حمایت؟🩵
PART|55
و با سرش بسمت راست جایی که دقیقا برخلاف حضور جونگکوک بود اشاره کرد.
جیمین با اخم و سردرگمی سرشو برگردوند و به اون مرد که با نگاهش داشت پسر رو ذوب میکرد خیره شد.
اون...اون از کی اونجا بوده؟
با چشمایی که میخ مرد بزرگتر شده بودند توی همون پوزیشن که دختر روش بود موند.
- شب خوش جیمین شی.
زمانی که پسر به خودش اومد دختر رفته بود و حالا وقتش بود که سمت مرد بره.
بسمت راهپلهای که مرد اونجا ایستاده بود رفت و از پایین پله ها بهش خیره شد.
-چیکار داشتی میکردی؟
هیچی
-هیچی؟
سوالی پرسید و به پسر مو بلوند خیره شد.
جیمین ناخودآگاه آب دهنش و قورت داد.
مرد مومشکی دوپلهای که باعث فاصلهی خودش با پسر میشد و طی کرد و درست روبروی پسر با فاصلهی کمی ایستاد و چونهشو توی دستش گرفت و توی چشمای قهوهای رنگ پسر خیره شد.
-که هیچی؟ تاحالا هیچکس جرئت نکرده به من دروغ بگه. اما فکرکنم که تو قصد انجامش رو داری!
از جملات مرد سر در نمیآورد پس با گیجی بهش نگاه کرد.
مرد به لب هاش خیره شد.
-این لب ها اول جرئت کردند کس دیگهای رو ببوسند و بعد به من دروغ بگن!
کس دیگهای؟
جرئت؟
اینا کلماتی بودند که امشب برای بار دوم میشنید....اولین بار از کسی که مطمئن بود عاشقشه و دومین بار از کسی که ازش ترس داشت.
ولی پس این حس لعنتی که از نزدیکی و لمسش داشت چی بود؟
این آتش خشمی که از چشمای مرد میبارید و پسر برای بار اول میدید چی بود؟
یهو رنگ نگاه کرد تغییر کرد و به مشت دستش چنگ زد و دنبال خودش کشید.
نمیتونست منکر نگاه سنگینی که مطمئن بود توسط چه کسیه بشه اما الان نگاهش فقط دنبال مرد بزرگتر بود.
جک: قربان...
- به آرتور بگو بهنفعشه که اون معامله رو انجام نده وگرنه عواقبش پای خودشه!
و بیتوجه به بادیگاردی که داشت با تعجب به اون دو نگاه میکرد سمت در خروجی رفت.
به سمت ماشینی که حدس میزد مرد با اون اومده رفتند و تهیونگ بی توجه به رانندهای که سعی در فهمیدن وضعیت داشت پسر رو روی صندلی جلو نشوند و بعد از اینکه خودش هم سوار ماشین شد ماشین شروع به حرکت کرد.
- از اون دختر شناختی داری؟
جیمین با تعجب برگشت سمتش
چی؟
-میگم با اون دختر ارتباطی داری؟(فریاد)
نه....معلومه که نه من اصلا اونو نمیشناختم
- پس اون بوسه چی بود؟
اون....اون خودش باعثش شد.
تهیونگ پوزخندی زد و به طرز وحشتناکی سرعت ماشین و زیاد کرد.
جوری که جیمین به درگاه کسانی که باور به وجودشون نداشت هم التماس کرد.
حمایت؟🩵
۳.۴k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.