پارت دوم فیک رمان آدم عادی
یکدفعه یکی از پشت جلو ی دهن و بینیمو گرفت و بی هوشم کردم و منو انداخت توی ماشین.
الیزابت ویو;
اون دقیقا شبیه به دخترم بود و یک ادم عادی بود مهم اینه که شجاع بود.
فلش بک به شب
جنی ویو;
توی یه اتاق تاریک روی یه صندلی که جلوش یه صندلی دیگه بود بیدار شدم سرم درد میکرد و داشتم میترسیدم که منو دزدیدن که دیدم اون خانمه (الیزابت) اومد داخل اتاق
الیزابت: دخترم اصلا ناراحت و نگران نباش تو فقط یکم پیش ما هستی برای پیشنهاد کاری ای که من به تو میدم
جنی: نمیخوام بزار برم پدرو مادرم نگران من هستن من باید برم خونه
الیزابت: نگران نباش ما به خانوادت گفتیم برای پروژه ی دانشگاه یک هفته نیستی
جنی:چرا اینو گفتی ؟! حالا کارت رو بگو
الیزابت: خب اینکه من سال پیش دخترم رو از دست دادم و دخترم خیلی شبیه توئه فقط تو کیوتی اون خفن بود دخترم قرار بود جانشین من توی شرکتم بشه
(جنی میپره وسط حرفش)
جنی: وایسا وایسا مقدمه چینی نکن برو سر اصل مطلب کار دارم و باید برم
الیزابت ویو;
اون دقیقا شبیه به دخترم بود و یک ادم عادی بود مهم اینه که شجاع بود.
فلش بک به شب
جنی ویو;
توی یه اتاق تاریک روی یه صندلی که جلوش یه صندلی دیگه بود بیدار شدم سرم درد میکرد و داشتم میترسیدم که منو دزدیدن که دیدم اون خانمه (الیزابت) اومد داخل اتاق
الیزابت: دخترم اصلا ناراحت و نگران نباش تو فقط یکم پیش ما هستی برای پیشنهاد کاری ای که من به تو میدم
جنی: نمیخوام بزار برم پدرو مادرم نگران من هستن من باید برم خونه
الیزابت: نگران نباش ما به خانوادت گفتیم برای پروژه ی دانشگاه یک هفته نیستی
جنی:چرا اینو گفتی ؟! حالا کارت رو بگو
الیزابت: خب اینکه من سال پیش دخترم رو از دست دادم و دخترم خیلی شبیه توئه فقط تو کیوتی اون خفن بود دخترم قرار بود جانشین من توی شرکتم بشه
(جنی میپره وسط حرفش)
جنی: وایسا وایسا مقدمه چینی نکن برو سر اصل مطلب کار دارم و باید برم
۵.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.