《 اولین دیدار برای چندمین بار 》پارت 11
ویو ات :
زنگ در زده شد . رفتم پایین که درو باز کنم ولی مثکه مینا خان خیلی منتظر دوست پسرش بوده .... رفتم پایین .
لیا : سلام عشقااااااا
مینا : سلام ع*نتر ( با خنده )
ات : مرضضض هلووووو
فلیکس : دخترا چه بساطیه ؟
تهینگ : جمع کنین بابا ( با خنده )
ات : از کی تا حالا تهیونگ و مینا انقدر میخندن ( خنده زایع )
همه به جز تهیونگ و مینا شروع به خندیدن کردن . انگار مینا خجالت کشیده بود و تهیونگ هم تعجب کرده بود .
یهو صدای زنگ اومد . مینا برای کیکش کوک کرده بود .
مینا : واییییییییییی کیکم سووووووخت
و بدو بدو رفت توی آشپزخونه .
ات : خب بیاین بشینین رو مبل .
لیا : اوه اوه ات میخوای باهامون چیکار کنی ( خنده شیطانی )
ات : دختره منحرف بشین سر جات بابا
همه رفتن نشستن و منم رفتم توی آشپزخونه برای همه قهوه درست کردم و بردم .
ات : بگیرین کوفت کنین
به همه دادم که رسیدم به جونگ کوک .
ات : بیا
کوک : بی ادبانه بود ، دوباره
ات : نخواه نوکر بابات غلام سیاه
مینا : اتتتتت
ات : اوفففف
چند لحظه سکوت شد . همه بهم زل زده بودن .
ات : بفرمایین ( با حرص )
کوک : نشد ، دوباره
سینی رو گزاشتم روی میز و روبه جونگ کوک گفتم
ات : میخوای بخوا نمیخوای نخوا .
یهو مینا بدو بدو اومد و از پشتم رد شد که منم افتادم روی جونگ کوک و لبامون به هم برخورد کرد .
چند ثانیه به هم زل زده بودیم
تهیونگ : اوه اوه قضیه ناموسی شد ( خنده )
لیا : جالبه ( خنده شیطانی )
فلیکس : نمیدونستم شما دوت......
تا فلیکس ادامه نداده بود پاشدم و
ات : ما دوتا چی ها ؟ چی ؟ ( پوکر )
کسی چیزی نگفت . من سینی رو برداشتم و یک چشم غره به جونگ کوک رفتم و رفتم توی آشپزخونه . مینا هم کنار در آشپزخونه شرمنده وایستاده بود .
مینا : اصلا اتفاق خاصی نیوفتاده همیشه اینجور اتفاقا میوفته ( سر به زیر )
سینی رو که گذاشتم اومدم بیرون
ات : مگه یک دراما کلیشه ایه ؟
مینا : ولی واقعا صحنه خوبی بود ( خنده شیطانی )
پوکر به مینا زل زدم . لیا پاشد گفت
لیا : بیاین غذا بخوریم دیگه منتظر چی این ؟
هر یه میز رو آماده کردیم و نشستیم . پسرا توی یک ردیف و ما هم توی یک ردیف .
غذا رو شروع کردیم .
تهیونگ : میگم شما دلتون یک سفر نمیخواد ؟
لیا : باحاله
مینا : خوبه
ات : حالا چیشده همچین سوالی میپرسی ؟
فلیکس : نظرتون درباره یک سفر دورهمی چیه ؟
لیا : خوش میگذره
مینا : کجا داریم بریم ؟ ( پوکر )
تهیونگ : اااااااااا نمیدونم
ات : میتونیم بریم جزیره ججو ( روبه غذاش )
......
زنگ در زده شد . رفتم پایین که درو باز کنم ولی مثکه مینا خان خیلی منتظر دوست پسرش بوده .... رفتم پایین .
لیا : سلام عشقااااااا
مینا : سلام ع*نتر ( با خنده )
ات : مرضضض هلووووو
فلیکس : دخترا چه بساطیه ؟
تهینگ : جمع کنین بابا ( با خنده )
ات : از کی تا حالا تهیونگ و مینا انقدر میخندن ( خنده زایع )
همه به جز تهیونگ و مینا شروع به خندیدن کردن . انگار مینا خجالت کشیده بود و تهیونگ هم تعجب کرده بود .
یهو صدای زنگ اومد . مینا برای کیکش کوک کرده بود .
مینا : واییییییییییی کیکم سووووووخت
و بدو بدو رفت توی آشپزخونه .
ات : خب بیاین بشینین رو مبل .
لیا : اوه اوه ات میخوای باهامون چیکار کنی ( خنده شیطانی )
ات : دختره منحرف بشین سر جات بابا
همه رفتن نشستن و منم رفتم توی آشپزخونه برای همه قهوه درست کردم و بردم .
ات : بگیرین کوفت کنین
به همه دادم که رسیدم به جونگ کوک .
ات : بیا
کوک : بی ادبانه بود ، دوباره
ات : نخواه نوکر بابات غلام سیاه
مینا : اتتتتت
ات : اوفففف
چند لحظه سکوت شد . همه بهم زل زده بودن .
ات : بفرمایین ( با حرص )
کوک : نشد ، دوباره
سینی رو گزاشتم روی میز و روبه جونگ کوک گفتم
ات : میخوای بخوا نمیخوای نخوا .
یهو مینا بدو بدو اومد و از پشتم رد شد که منم افتادم روی جونگ کوک و لبامون به هم برخورد کرد .
چند ثانیه به هم زل زده بودیم
تهیونگ : اوه اوه قضیه ناموسی شد ( خنده )
لیا : جالبه ( خنده شیطانی )
فلیکس : نمیدونستم شما دوت......
تا فلیکس ادامه نداده بود پاشدم و
ات : ما دوتا چی ها ؟ چی ؟ ( پوکر )
کسی چیزی نگفت . من سینی رو برداشتم و یک چشم غره به جونگ کوک رفتم و رفتم توی آشپزخونه . مینا هم کنار در آشپزخونه شرمنده وایستاده بود .
مینا : اصلا اتفاق خاصی نیوفتاده همیشه اینجور اتفاقا میوفته ( سر به زیر )
سینی رو که گذاشتم اومدم بیرون
ات : مگه یک دراما کلیشه ایه ؟
مینا : ولی واقعا صحنه خوبی بود ( خنده شیطانی )
پوکر به مینا زل زدم . لیا پاشد گفت
لیا : بیاین غذا بخوریم دیگه منتظر چی این ؟
هر یه میز رو آماده کردیم و نشستیم . پسرا توی یک ردیف و ما هم توی یک ردیف .
غذا رو شروع کردیم .
تهیونگ : میگم شما دلتون یک سفر نمیخواد ؟
لیا : باحاله
مینا : خوبه
ات : حالا چیشده همچین سوالی میپرسی ؟
فلیکس : نظرتون درباره یک سفر دورهمی چیه ؟
لیا : خوش میگذره
مینا : کجا داریم بریم ؟ ( پوکر )
تهیونگ : اااااااااا نمیدونم
ات : میتونیم بریم جزیره ججو ( روبه غذاش )
......
۱۰.۵k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.