دریای عشق (تک پارتی) قسمت پنجم
یکم گذشت هیچی نشد. دستامو اروم از روی صورتم برداشتمو دیدم رو به روی من ایستاده و داره منو نگاه میکنه.
از زبان جیمین: وقتی افتاد توی اب ترسیدمو بعدش اصبانی شدم اماده شدم که اینم مثل اون مرده بزنم. دورش چرخیدم. از ترسش دستشو گذاشت روی چشماش. یه پوزخند از ترسش زدمو دستشو بردم بالا که چنگش بزنم که یهو وایستادم انگار یه چیزی مانع این میشد که بزنمش. دستمو اوردم پایین توی صورتش نگاه کردم. صورتش ریز نقش بی نقص بود. از هر پری دریایی که دیده بودم قشنگ تر بود. دستاشو اروم از رو چشماش برداشت چشماش ابی بود. محو چشماش شده بودم
از زبان سوفی: الان نباید منو بزنه اسفالت کنه؟ رسیدیم کف اکواریوم دیگه نفس نداشتم. دستمو گذاشتم روی گلوم و فشار دادم سعی کردم. برم و برسم به سطح اب اما شنا بلد نبودم. دیگه نا نداشتم چشمام داشت سیاهی میرفت که یهو پسره با دهنش یه حباب بزرگ درست کردو دهنمو باز کردو فرستاد داخل دهنم (ببنید نمیدونم میشه یا نه ولی شما تصور کنید که میشه و یه چیز دیگه حباب رو قبل این که بترکه با دستش فرستاده داخل دهنه سوفی
#نه_به_ذهن منحرف هه هنوز مونده. زجرتون میدم تا برسیم به اونجا ) انگار دوباره جون گرفتم از زیر بازو هام گرفتمو برد به سطح اب وقتی مطمعن شد دستمو گرفتم به لبه شیشه ولم کردو رفت ته اکواریوم. منم به زور خودمو بالا کشیدمو از اکواریوم اومدم بیرون. سردم بودو موش اب کشیده شده بودم. تصمیم گرفتم برم خونه بعد میام میبینم چی میخوره. داشتم میرفتم که یهو یه چیزی یادم اومد. برگشتمو تعظیم کردم+ممنونم. بعدشم رفتم خونه.
صبح روز بعد: بدونه صبحونه بلند شدم اومدم سازمان یه وقت اون پسره ضعف نکنه بعد اقا گرفته کپیده. با عصابانیت با انگشتام کوبیدم به شیشه +یااااا من اینجا بدونه صبحونه بلند شدم اومدم اینجا تا یه وقت شما گشنتون نشه بعد گرفتی خوابیدی؟ بلند شو دیگهههههه. یکم همینجوری بهم زل زد. بعد از چند ثانه ویندوزش اومد بالا. سوال نگام کرد.+چی میخوری؟
سه ساعت بعد: باورم نمیشه حتی نودلو کیمچی هم امتحان کردم پس تو چی میخوری. نکنه به طور جادویی هیچوقت گشنت نمیشه؟+نه بابا منم خل شدما اخ خیلی گشنمه. یه شکلات از نوی جیبم برداشتم که بخورم که پسره نگاش افتاد به شکلاته نازنین من و چشماش برق زد. یکم شکلاتو چپو راست کردمو اونم با حرکته شکلات چشماشو میچرخوند. یکم به شکلات نگاه کردمو یکم به اون +انتظار داری شکلاته نازنینمو بدم بهش. ولی خب نجاتم داده. ولی چه ربطی داره. ولی ربطش خیلی معلومه. اه باشه. از نردبون رفتم بالا و شکلاتو انداختم تو اکواریوم. سریع با دستاش گرفتو همشو تو یه لقمه خورد.
از زبان جیمین: وقتی افتاد توی اب ترسیدمو بعدش اصبانی شدم اماده شدم که اینم مثل اون مرده بزنم. دورش چرخیدم. از ترسش دستشو گذاشت روی چشماش. یه پوزخند از ترسش زدمو دستشو بردم بالا که چنگش بزنم که یهو وایستادم انگار یه چیزی مانع این میشد که بزنمش. دستمو اوردم پایین توی صورتش نگاه کردم. صورتش ریز نقش بی نقص بود. از هر پری دریایی که دیده بودم قشنگ تر بود. دستاشو اروم از رو چشماش برداشت چشماش ابی بود. محو چشماش شده بودم
از زبان سوفی: الان نباید منو بزنه اسفالت کنه؟ رسیدیم کف اکواریوم دیگه نفس نداشتم. دستمو گذاشتم روی گلوم و فشار دادم سعی کردم. برم و برسم به سطح اب اما شنا بلد نبودم. دیگه نا نداشتم چشمام داشت سیاهی میرفت که یهو پسره با دهنش یه حباب بزرگ درست کردو دهنمو باز کردو فرستاد داخل دهنم (ببنید نمیدونم میشه یا نه ولی شما تصور کنید که میشه و یه چیز دیگه حباب رو قبل این که بترکه با دستش فرستاده داخل دهنه سوفی
#نه_به_ذهن منحرف هه هنوز مونده. زجرتون میدم تا برسیم به اونجا ) انگار دوباره جون گرفتم از زیر بازو هام گرفتمو برد به سطح اب وقتی مطمعن شد دستمو گرفتم به لبه شیشه ولم کردو رفت ته اکواریوم. منم به زور خودمو بالا کشیدمو از اکواریوم اومدم بیرون. سردم بودو موش اب کشیده شده بودم. تصمیم گرفتم برم خونه بعد میام میبینم چی میخوره. داشتم میرفتم که یهو یه چیزی یادم اومد. برگشتمو تعظیم کردم+ممنونم. بعدشم رفتم خونه.
صبح روز بعد: بدونه صبحونه بلند شدم اومدم سازمان یه وقت اون پسره ضعف نکنه بعد اقا گرفته کپیده. با عصابانیت با انگشتام کوبیدم به شیشه +یااااا من اینجا بدونه صبحونه بلند شدم اومدم اینجا تا یه وقت شما گشنتون نشه بعد گرفتی خوابیدی؟ بلند شو دیگهههههه. یکم همینجوری بهم زل زد. بعد از چند ثانه ویندوزش اومد بالا. سوال نگام کرد.+چی میخوری؟
سه ساعت بعد: باورم نمیشه حتی نودلو کیمچی هم امتحان کردم پس تو چی میخوری. نکنه به طور جادویی هیچوقت گشنت نمیشه؟+نه بابا منم خل شدما اخ خیلی گشنمه. یه شکلات از نوی جیبم برداشتم که بخورم که پسره نگاش افتاد به شکلاته نازنین من و چشماش برق زد. یکم شکلاتو چپو راست کردمو اونم با حرکته شکلات چشماشو میچرخوند. یکم به شکلات نگاه کردمو یکم به اون +انتظار داری شکلاته نازنینمو بدم بهش. ولی خب نجاتم داده. ولی چه ربطی داره. ولی ربطش خیلی معلومه. اه باشه. از نردبون رفتم بالا و شکلاتو انداختم تو اکواریوم. سریع با دستاش گرفتو همشو تو یه لقمه خورد.
۴.۲k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.