عشق بی پروا 💜💜۱۳
امده که شدم ارسلان زنگ زد گفت دیانا یه مشکل واسم پیش اومده واست اسنپ میگیرم بری
دیانا:نمی خوام خودم میدم(ناراحت)
ارسلان:قشنگم بخدا مشکل پیش اومده
دیانا:ارسلان انقدر کار واست مهمه برو وو
ارسلان :دیاا....
دیانا:نزاشتم حرفش کامل شه گوشی رو قطع کردم اسنپ گرفتم رفتم دانشگاه
۲ ساعت بعد .......
ارسلان :بخاطر مهمونی شب مشکل کیک داشتیم دینا خانوم هم چص کرد ۲ ساعته هرچی زنگ میزنم بر نمی داره
دیانا:از دانشگاه اومدم بیرون دیدم ارسلان ۲۰ بار زنگ زده محل ندادم دلم برای مامنم تنگ شده بود رفتم پیشش
۱۵ مین بعد......
دیانا:سلام مامانی
مهناز:سلام دختر مامان
دیانا:نشسته بودیم هی ارسلان زنگ میزد
مامانم فهمید گفت
مهناز:دعوا کردید
دیانا:نه من چص کردم
مهنار :دیانا بزرگ شدی بچه بلز یاتو جمع کن
دیانا :ول کن میرم تواتاقم بخوابم
مهناز :دیانا رفت منم زنگ زدم ارسلان
ارسلان:جانم مامان
مهناز :خوبی پسرم
ارساان :مرسی
مهناز :دیانا اینجاست
ارسلان:واقعا الان میام
مهناز :باشه پسرم🙃
۳۰ مین بعددد......
مهناز :خوش اومدی پسرم
ارسلان :مرسی مامان جان
دیانا کجاست
مهناز :بالا تواتاقش
ارسلان :مبتونم برم بالا
مهناز:اره پسرم برو
ارسلان:رفتم بالا در اتاق دیانا رو باز کردم دیدم خواب بود نشسوم بغل تختش با موهاش ور میرفتم
که یک دفعه بیدار شد
دیانا:ارسلااااان
ارسلان:جانم چیشده چرا اینجوری پریدی خواب بد دیدی
دیانا:بغلم کن
ارسلان :دیانا رو بغل کردم یکم که حالش به خودش اومد دوباره چس کرد
ارسلان:دیاناعزیزم پاشو بریم خونه
دیانا:نمی رم
مهناز :خوب فعلا بمونین
ارسلان:رفتم در گوش مامان قضیه شبو گفتم
مهناز:نه خوب دیانا پاشو بروو
دیانا:مامانننن
ارسلان:سریع وسایل دینا رو برداشتم دینا نمی اومد کولش کردم و بردمش تو ماشی تا برسی خونه باهم چص بود
رسیدیم خونه یهو همهی بچه ها با کیک اومد سراغ دیانا
بچه ها:سوپرااایز
دیانا:ارسلااان ممنونم
ارسلان:دورت بگردم تو فقط بخند باشه
دیانا بغلم کرد رفتیم تو لباسامونو عوض کردیم اومدیم پایین
ارسلان داشت الکل میخورد منم نگران بودم
شب شد.......
دیانا:ارسلان انقدر خورده بود که نمی دونم چی شد که یهو یکی زد تو گوش من منم گریه کنان رفتم تواتاقم و گوشه ی لبم رو پاک کردم
امیر:ارسلان حالش بد بود کردیمش زیر دوش اب یخ
نیکا قهوه درست کردتا به خودش اومد فهمید چیکار کرده
ارسلان:دیانا ..دیانا دورت بگردم واز کن حرف بزنیم
دیانا درو باز نکرد رفتم تو و دیدیم دیانا .........
دیانا:نمی خوام خودم میدم(ناراحت)
ارسلان:قشنگم بخدا مشکل پیش اومده
دیانا:ارسلان انقدر کار واست مهمه برو وو
ارسلان :دیاا....
دیانا:نزاشتم حرفش کامل شه گوشی رو قطع کردم اسنپ گرفتم رفتم دانشگاه
۲ ساعت بعد .......
ارسلان :بخاطر مهمونی شب مشکل کیک داشتیم دینا خانوم هم چص کرد ۲ ساعته هرچی زنگ میزنم بر نمی داره
دیانا:از دانشگاه اومدم بیرون دیدم ارسلان ۲۰ بار زنگ زده محل ندادم دلم برای مامنم تنگ شده بود رفتم پیشش
۱۵ مین بعد......
دیانا:سلام مامانی
مهناز:سلام دختر مامان
دیانا:نشسته بودیم هی ارسلان زنگ میزد
مامانم فهمید گفت
مهناز:دعوا کردید
دیانا:نه من چص کردم
مهنار :دیانا بزرگ شدی بچه بلز یاتو جمع کن
دیانا :ول کن میرم تواتاقم بخوابم
مهناز :دیانا رفت منم زنگ زدم ارسلان
ارسلان:جانم مامان
مهناز :خوبی پسرم
ارساان :مرسی
مهناز :دیانا اینجاست
ارسلان:واقعا الان میام
مهناز :باشه پسرم🙃
۳۰ مین بعددد......
مهناز :خوش اومدی پسرم
ارسلان :مرسی مامان جان
دیانا کجاست
مهناز :بالا تواتاقش
ارسلان :مبتونم برم بالا
مهناز:اره پسرم برو
ارسلان:رفتم بالا در اتاق دیانا رو باز کردم دیدم خواب بود نشسوم بغل تختش با موهاش ور میرفتم
که یک دفعه بیدار شد
دیانا:ارسلااااان
ارسلان:جانم چیشده چرا اینجوری پریدی خواب بد دیدی
دیانا:بغلم کن
ارسلان :دیانا رو بغل کردم یکم که حالش به خودش اومد دوباره چس کرد
ارسلان:دیاناعزیزم پاشو بریم خونه
دیانا:نمی رم
مهناز :خوب فعلا بمونین
ارسلان:رفتم در گوش مامان قضیه شبو گفتم
مهناز:نه خوب دیانا پاشو بروو
دیانا:مامانننن
ارسلان:سریع وسایل دینا رو برداشتم دینا نمی اومد کولش کردم و بردمش تو ماشی تا برسی خونه باهم چص بود
رسیدیم خونه یهو همهی بچه ها با کیک اومد سراغ دیانا
بچه ها:سوپرااایز
دیانا:ارسلااان ممنونم
ارسلان:دورت بگردم تو فقط بخند باشه
دیانا بغلم کرد رفتیم تو لباسامونو عوض کردیم اومدیم پایین
ارسلان داشت الکل میخورد منم نگران بودم
شب شد.......
دیانا:ارسلان انقدر خورده بود که نمی دونم چی شد که یهو یکی زد تو گوش من منم گریه کنان رفتم تواتاقم و گوشه ی لبم رو پاک کردم
امیر:ارسلان حالش بد بود کردیمش زیر دوش اب یخ
نیکا قهوه درست کردتا به خودش اومد فهمید چیکار کرده
ارسلان:دیانا ..دیانا دورت بگردم واز کن حرف بزنیم
دیانا درو باز نکرد رفتم تو و دیدیم دیانا .........
۶.۵k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.