part 203
#part_203
#فرار
(نیکا)
تا یک ساعت تو حموم اب بازی کردم تا اموراتم بگذره دیگه ادم بیکار که شاخ و دم نداره بلاخره یه جوری باید تا عصر میگذروندم از حموم که بیرون اومدم اول برای اطمینان درو قفل کردم این ارسلان معلوم نیست میره شرکت یا نه با همون حوله نیم وجبی نشستم رو تخت هندزفیریمم گذاشتم تو گوشم تا اهنگ گوش بدم کار همیشگیم بود که یه ساعت با حوله ول بچرخم تو خونه هم تا جیغ مامانم در نمیومد نمیرفتم لباس بپوشم کلا خیلی دختر حرف گوش کنی هستم همه میدونن !
اهنگ (cabana) از (raha&erfan) رو paly کردم و با حوصله مشغول خشک کردن موهام با سشوار شدم لباسمو خیلی دوست داشتم ساده و در عین سادگی شیک بود و رنگشم خیلی بهم میومد کار موهام که تموم شد سشوارو شوت کردم رو میز عسلی و دراز به دراز با همون حوله افتادم رو تخت گفتم حالا که خیلی رو جشن مونده یکم استراحت کنم حالا انگار از حفر معدن اومدم چشمامو روهم گذاشتم و عین خرس نفهمیدم چی شد که خوابم برد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
با تکونای شدیدی از خواب پریدم و گیج و منگ به اصرافم نگاه کردم چرا داره زلزله میاد با بهت خیره شدم به روبه روم یه جفت چشم قهوه ای شیطون داشت خیره نگام میکرد یهو به خودم اومدم و چشمام گرد شد ارسلان !!!!.؟؟
ای داد بیداد ساعت چنده صاف نشستم رو تخت و بی توجه به قیافه اون و سر و وضع خودم شیرجه زدم سمت گوشیم اوففف چجوری اینهمه خوابیدم ساعت پنج بود با چشمای
گرد شده داشتم به خودم فحش میدادم که تازه با صدای ارسلان یادم اومد اون بیدارم کرد
- علیک سلام کی خوابیدی !؟
با شک به چشای خبیثش نگاه کردم و همینجور که چشمامو میمالیدم گفتم
- خیلی وقته فکر کنم ساعت یک بود کی اومدی ؟
- یک ساعت پیش
عین طلبکارای پرو گفتم
#فرار
(نیکا)
تا یک ساعت تو حموم اب بازی کردم تا اموراتم بگذره دیگه ادم بیکار که شاخ و دم نداره بلاخره یه جوری باید تا عصر میگذروندم از حموم که بیرون اومدم اول برای اطمینان درو قفل کردم این ارسلان معلوم نیست میره شرکت یا نه با همون حوله نیم وجبی نشستم رو تخت هندزفیریمم گذاشتم تو گوشم تا اهنگ گوش بدم کار همیشگیم بود که یه ساعت با حوله ول بچرخم تو خونه هم تا جیغ مامانم در نمیومد نمیرفتم لباس بپوشم کلا خیلی دختر حرف گوش کنی هستم همه میدونن !
اهنگ (cabana) از (raha&erfan) رو paly کردم و با حوصله مشغول خشک کردن موهام با سشوار شدم لباسمو خیلی دوست داشتم ساده و در عین سادگی شیک بود و رنگشم خیلی بهم میومد کار موهام که تموم شد سشوارو شوت کردم رو میز عسلی و دراز به دراز با همون حوله افتادم رو تخت گفتم حالا که خیلی رو جشن مونده یکم استراحت کنم حالا انگار از حفر معدن اومدم چشمامو روهم گذاشتم و عین خرس نفهمیدم چی شد که خوابم برد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
با تکونای شدیدی از خواب پریدم و گیج و منگ به اصرافم نگاه کردم چرا داره زلزله میاد با بهت خیره شدم به روبه روم یه جفت چشم قهوه ای شیطون داشت خیره نگام میکرد یهو به خودم اومدم و چشمام گرد شد ارسلان !!!!.؟؟
ای داد بیداد ساعت چنده صاف نشستم رو تخت و بی توجه به قیافه اون و سر و وضع خودم شیرجه زدم سمت گوشیم اوففف چجوری اینهمه خوابیدم ساعت پنج بود با چشمای
گرد شده داشتم به خودم فحش میدادم که تازه با صدای ارسلان یادم اومد اون بیدارم کرد
- علیک سلام کی خوابیدی !؟
با شک به چشای خبیثش نگاه کردم و همینجور که چشمامو میمالیدم گفتم
- خیلی وقته فکر کنم ساعت یک بود کی اومدی ؟
- یک ساعت پیش
عین طلبکارای پرو گفتم
۲.۴k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.