رمان دختر قوی من
رمان دختر قوی من
پارت 2
یوری ویو
صبح از خواب پا شدم لیا رو بیدار کردم صبحونه رو خوردیم و من به لیا گفتم: لیا من یه آگهی برای کار توی یه شرکت بزرگ دیدم میای بریم کار کنیم؟ لیا گفت: باشه بریم لباس پوشیدیم و ارایش کردیم و راه افتادیم رسیدیم اونجا منشی به ما گفت برین تو اتاق رئیس ها یوری: رئیس ها؟ مگه چنتا هستن منشی: دوتا تو یه شرکت گفتم: اهان حالا فهمیدم رفتیم دم در دفترشون که یه دفتر بود منشی بهشون خبر داد ما رفتیم داخل که با دوتا پسر روبه رو شدیم که خیلی خوشتیپ و خوشکل بودن رفتیم داخل و درمورد استخدام حرف زدیم شرایطش خوب بود و ما از پسش بر میومدیم اسم یکی لی هیونجین و اون یکی لی یوجین بود موافقت کردیمو فردا قرار بود بیایم سر کار از منشی خدا حافظی کردیم و رفتیم بیرون لیا: وای اجی دیدی چه جذاب و خوشتیپ و کیوت و جنتلمن بودن 💜🌻🐑
یوری: وا ابجی چی میگی بیا بریم خونه 😐
پرش زمانی پیش پسرا
یوجین: داداش دیدی چه دخترا ساده و خوشکلی بودن واو من این همه دختر دیدم اولین دخترایی هستن که اینقدر به دلم نشستن توچی؟ 🤨😶
هیونجین : باشه بابا یه نفس بگیر اروم باش اره خوشکل بودن یه کلمه همینو بگو نه اینکه مثل اردک وگ وگ کنی ایششش 🙄
یوجین: به من میگی اردک الان بلند بشم برای تو میشم درسته از من دو دقیقه بزرگ تری اما خیلی رو داری 😐
یوری ویو
رسیدیم خونه کارارو انجام دادم با کمک لیا دوکبوکی درست کردیم و خوردیم ظرفا رو شستم و با لیا روتین پوستی رو انجام دادیم و خوابیدیم البته با کلی ذوق واسه فردا...... فردا صبح
صبح زود بلند شدیم کارا رو کردیمو اماده شدیم راه افتادیم سمت شرکت
چند دقیقه بعد........ رسیدیم رفتیم و من منشی مخصوص اقای لی هیونجین شدم لیا هم منشی مخصوص اقای لی یوجین کارو انجام دادم رفتم سمت در دفتر اینارو بدم به اقای هیونجین که لیا هم زمان با من تموم کرد باهم دادیم دستشون و چشماشون از طراحی هامون برق زد خیلی خوششون اومده بود و به دو نفر اون طراحی رو دادن و اونها هم بشدت پسندیدن و شرکت به رتبه بالا ارتقا پیدا کرد ما و رئیس ها خیلی خوشحال بودیم کارا تموم شد و ما رفتیم خونه رسیدیم و دوش گرفتیم غذا خوردیم و مثل همیشه روتین پوستی انجام دادیم یکم کار کردیم رو پروژه و خوابیدیم فردا صبح
بیدار شدیم یه لباس خفن پوشیدیم
( اسلاید بعد ) و راه افتادیم رفتیم شرکت رسیدیم دوباره یه طرح شیک و خفن طراحی کردیم و هی شرکت روز به روز بالاتر و بالاتر میرفت که تصمیم گرفتیم یه جشن بگیریم و همه ی کارا رو ما باید درست میکردیم و همین طورم شد دو روزه یه تالار خیلی بزرگ و شستیم و درستش کردیم و الانم داریم خوشکل موشکلش میکنیم برای فردا کارا تموم شد رفتیم خونه بازم کار کردم خوابیدیم لایک: 5
کامنت: 5
پارت 2
یوری ویو
صبح از خواب پا شدم لیا رو بیدار کردم صبحونه رو خوردیم و من به لیا گفتم: لیا من یه آگهی برای کار توی یه شرکت بزرگ دیدم میای بریم کار کنیم؟ لیا گفت: باشه بریم لباس پوشیدیم و ارایش کردیم و راه افتادیم رسیدیم اونجا منشی به ما گفت برین تو اتاق رئیس ها یوری: رئیس ها؟ مگه چنتا هستن منشی: دوتا تو یه شرکت گفتم: اهان حالا فهمیدم رفتیم دم در دفترشون که یه دفتر بود منشی بهشون خبر داد ما رفتیم داخل که با دوتا پسر روبه رو شدیم که خیلی خوشتیپ و خوشکل بودن رفتیم داخل و درمورد استخدام حرف زدیم شرایطش خوب بود و ما از پسش بر میومدیم اسم یکی لی هیونجین و اون یکی لی یوجین بود موافقت کردیمو فردا قرار بود بیایم سر کار از منشی خدا حافظی کردیم و رفتیم بیرون لیا: وای اجی دیدی چه جذاب و خوشتیپ و کیوت و جنتلمن بودن 💜🌻🐑
یوری: وا ابجی چی میگی بیا بریم خونه 😐
پرش زمانی پیش پسرا
یوجین: داداش دیدی چه دخترا ساده و خوشکلی بودن واو من این همه دختر دیدم اولین دخترایی هستن که اینقدر به دلم نشستن توچی؟ 🤨😶
هیونجین : باشه بابا یه نفس بگیر اروم باش اره خوشکل بودن یه کلمه همینو بگو نه اینکه مثل اردک وگ وگ کنی ایششش 🙄
یوجین: به من میگی اردک الان بلند بشم برای تو میشم درسته از من دو دقیقه بزرگ تری اما خیلی رو داری 😐
یوری ویو
رسیدیم خونه کارارو انجام دادم با کمک لیا دوکبوکی درست کردیم و خوردیم ظرفا رو شستم و با لیا روتین پوستی رو انجام دادیم و خوابیدیم البته با کلی ذوق واسه فردا...... فردا صبح
صبح زود بلند شدیم کارا رو کردیمو اماده شدیم راه افتادیم سمت شرکت
چند دقیقه بعد........ رسیدیم رفتیم و من منشی مخصوص اقای لی هیونجین شدم لیا هم منشی مخصوص اقای لی یوجین کارو انجام دادم رفتم سمت در دفتر اینارو بدم به اقای هیونجین که لیا هم زمان با من تموم کرد باهم دادیم دستشون و چشماشون از طراحی هامون برق زد خیلی خوششون اومده بود و به دو نفر اون طراحی رو دادن و اونها هم بشدت پسندیدن و شرکت به رتبه بالا ارتقا پیدا کرد ما و رئیس ها خیلی خوشحال بودیم کارا تموم شد و ما رفتیم خونه رسیدیم و دوش گرفتیم غذا خوردیم و مثل همیشه روتین پوستی انجام دادیم یکم کار کردیم رو پروژه و خوابیدیم فردا صبح
بیدار شدیم یه لباس خفن پوشیدیم
( اسلاید بعد ) و راه افتادیم رفتیم شرکت رسیدیم دوباره یه طرح شیک و خفن طراحی کردیم و هی شرکت روز به روز بالاتر و بالاتر میرفت که تصمیم گرفتیم یه جشن بگیریم و همه ی کارا رو ما باید درست میکردیم و همین طورم شد دو روزه یه تالار خیلی بزرگ و شستیم و درستش کردیم و الانم داریم خوشکل موشکلش میکنیم برای فردا کارا تموم شد رفتیم خونه بازم کار کردم خوابیدیم لایک: 5
کامنت: 5
۴.۷k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.