عشق و دوری 2
پارت پایانی
*تصمیم گرفتم یکم تنها باشم نامه ای به همه دوستام دادم
وقتی رفتار سردش رو دیدم رفتم نامه رو از بچه ها گرفتمو خوندم که اشکم در اومد کلی اون روزو گریه کردم
*حسمو بهش، ازدست نداده بودم اما نمیتونستم کنارشم باشم
خیلی سیع کردن اشتیمون بدن اما ما قهر نکرده بودیم ولی باهم حرفم نمیزدیم جوری بودیم که همه میگفتن بهم که
چرا پیش یونجی نیستی؟
با یونجی قهری؟
عه پس عشقت کو؟
ولت کرده؟
و....
این حرفا دوری برخورد سردش و اینکه قربون صدقه بقیه میشدو به من احمیتی نمیداد داشت نابودم میکرد یک روز که جای بچه ها حرف میزدو به زور میخواستن باهم حرف بزنیم دعوا شد و رفت منم از کوره در رفتم و زدم زیر گریه
دیدی دیدن گفتممم که به هیچ دردییی نمی خورممم نمی تونم ارومششش کنم پس من چه دوستی هستممممم؟ از خودم متنفرممممممم
رفتم سمت دیوارو محکم به دیوار کوبیدم بعدش افتادم که بچه ها گرفتنم و تا تونستم گریه کردم و جیغ کشیدم
*از دور صدای جیغش رو شنیدمو اعصابم ریخت به هم که یکی اومد و بهم گفت
سوهی حالش خوب نیست انقدر محکم زدش به دیوار که دیوار لرزید
اعصابم بیشتر بهم ریختو کینه گرفتم
(هرکی اعصابشو خورد کنه کینه میگیره و تا عمر داره فراموش نمیکنه حتی اگه به پاش بیوفتی دیگه برنمی گرده)
*برو براش اب قند درست کن بده بهش
رفتم
اب قند رو نخوردم و از سستی پاهام افتادم روی زانو هام
وقتی برگشتم سمت کلاس حتی بهم نگاه نکردم از صبح که حالم بد شد توجهی نکرد و اون موقع که جیغ زدمم نیومد
قلبم خورد شد
*تا چند هفته حرف نزدیم و یک روز که نامش رو خوندم که نوشته بود
من مگه نبات زندگیت نیستم چرا باهام سرد برخورد میکنی؟ چرا باهام حرف نمیزنی میدونم خوب نیستی فقط باهام حرف بزن
*بعد خوندن اون نامه یاد اون روزش افتادم و رفتم پیشش و سیع کردم با لحنی اروم باهاش. حرف بزنم چون خیلی عصبی بودم
باهم حرف زدیم
*چرا اون کارو کردی که صدای جیغت هنوز تو گوشمه؟
*مگه من بهت نگفتم راضی نیستم به خودت اسیب بزنییی
*از این به بعد ما فقط همکلاسی هستیم یه سلام و خدافظ و سوال درسی نه زنگ تفریح پیش همیم نه همدمو همراه همیم
همه چی تمومه
هیچی نمی تونستم بگمو قلبم به شدت درد میکرد نمراتم عُفت کرده بود و از درد زیاد پیش مشاور رفتم
و دارم سیع میکنم با این قضیه کنار بیام و بی حس نسبت به عشق اولم بشم
متاسفانه اینا همش حقیقت داره و من حالم خیلی بوده هروز بغضم و غمم بیشتر میشه و کاری از دستم بر نمیادو اون عاشق یکی دیگست
🥹💔
از هم جداشدیمو کلی خاطره گزاشتیم سر چیز های مسخره عشقمون سوختو دلها همه شکست
برای همدلی با قلب شکستم حداقل اینو 😭💔 کامنت کن 😔
*تصمیم گرفتم یکم تنها باشم نامه ای به همه دوستام دادم
وقتی رفتار سردش رو دیدم رفتم نامه رو از بچه ها گرفتمو خوندم که اشکم در اومد کلی اون روزو گریه کردم
*حسمو بهش، ازدست نداده بودم اما نمیتونستم کنارشم باشم
خیلی سیع کردن اشتیمون بدن اما ما قهر نکرده بودیم ولی باهم حرفم نمیزدیم جوری بودیم که همه میگفتن بهم که
چرا پیش یونجی نیستی؟
با یونجی قهری؟
عه پس عشقت کو؟
ولت کرده؟
و....
این حرفا دوری برخورد سردش و اینکه قربون صدقه بقیه میشدو به من احمیتی نمیداد داشت نابودم میکرد یک روز که جای بچه ها حرف میزدو به زور میخواستن باهم حرف بزنیم دعوا شد و رفت منم از کوره در رفتم و زدم زیر گریه
دیدی دیدن گفتممم که به هیچ دردییی نمی خورممم نمی تونم ارومششش کنم پس من چه دوستی هستممممم؟ از خودم متنفرممممممم
رفتم سمت دیوارو محکم به دیوار کوبیدم بعدش افتادم که بچه ها گرفتنم و تا تونستم گریه کردم و جیغ کشیدم
*از دور صدای جیغش رو شنیدمو اعصابم ریخت به هم که یکی اومد و بهم گفت
سوهی حالش خوب نیست انقدر محکم زدش به دیوار که دیوار لرزید
اعصابم بیشتر بهم ریختو کینه گرفتم
(هرکی اعصابشو خورد کنه کینه میگیره و تا عمر داره فراموش نمیکنه حتی اگه به پاش بیوفتی دیگه برنمی گرده)
*برو براش اب قند درست کن بده بهش
رفتم
اب قند رو نخوردم و از سستی پاهام افتادم روی زانو هام
وقتی برگشتم سمت کلاس حتی بهم نگاه نکردم از صبح که حالم بد شد توجهی نکرد و اون موقع که جیغ زدمم نیومد
قلبم خورد شد
*تا چند هفته حرف نزدیم و یک روز که نامش رو خوندم که نوشته بود
من مگه نبات زندگیت نیستم چرا باهام سرد برخورد میکنی؟ چرا باهام حرف نمیزنی میدونم خوب نیستی فقط باهام حرف بزن
*بعد خوندن اون نامه یاد اون روزش افتادم و رفتم پیشش و سیع کردم با لحنی اروم باهاش. حرف بزنم چون خیلی عصبی بودم
باهم حرف زدیم
*چرا اون کارو کردی که صدای جیغت هنوز تو گوشمه؟
*مگه من بهت نگفتم راضی نیستم به خودت اسیب بزنییی
*از این به بعد ما فقط همکلاسی هستیم یه سلام و خدافظ و سوال درسی نه زنگ تفریح پیش همیم نه همدمو همراه همیم
همه چی تمومه
هیچی نمی تونستم بگمو قلبم به شدت درد میکرد نمراتم عُفت کرده بود و از درد زیاد پیش مشاور رفتم
و دارم سیع میکنم با این قضیه کنار بیام و بی حس نسبت به عشق اولم بشم
متاسفانه اینا همش حقیقت داره و من حالم خیلی بوده هروز بغضم و غمم بیشتر میشه و کاری از دستم بر نمیادو اون عاشق یکی دیگست
🥹💔
از هم جداشدیمو کلی خاطره گزاشتیم سر چیز های مسخره عشقمون سوختو دلها همه شکست
برای همدلی با قلب شکستم حداقل اینو 😭💔 کامنت کن 😔
۸۶۰
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.