بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
p26
"رسیدن به عمارت کوک"
کوک: رسیدیم بیب..
ا.ت: بلهه؟(داد)
کوک: اوفف...ا.ت تو خیلی خنگی!!
ا.ت: میخواستم زرنگ باشم ولی دیدم تو تنها میمونی پس موندم رو حالت خنگی..
کوک: تخریب شخصیتی ده از ده(پوکر)مگه قرار نبود پارتنر باشیمم؟؟
ا.ت: از امشب؟
کوک: بله...از همین الان تا نزدیکای نیمه شب!
ا.ت: اکی..
کوک: رسیدیم عزیزم..(پیاده میشه و درو برای ا.ت باز میکنه)بفرمایید لیدی(لبخند دختر کش)
ا.ت: ممنونم عشقم!(خیلی عادی پیاده میشه و میره)
کوک: قرار بود بخاطر لبخندم ضعف کنه پس چرا عادی رفتار کرد و رفت؟(هنوز پیش در ماشینه)هوم..ولش کن(در و بست و رفت)ولی چقدر قشنگ گفت عشقم(لبخند.زیرلب)
ا.ت: اوم..عزیزم اتاق من کجاست؟
کوک: طبقه بالا..///
ا.ت: اکی ددی..
کوک: (تعجب)چی؟
ا.ت: جانم؟
کوک: تو الان چی گفتی؟
ا.ت: گفتم..اکی ددی! چیزه بدی گفتم ددی جونم؟
کوک: ...
کوک: فقط برو تو اتاق(تیکه تیکه کلمات رو گفت)
ا.ت: اوم..کار اشتباهی انجام دادم ددیی؟
کوک: ا.ت انقدر نگو ددی...داری دیوونم میکنی!!(گایز لحن ا.ت برای ددی گفتن ناجوره..پس کوک تح....شده)
کوک: فقط برو تا کاری دستت ندادم!
ا.ت: *خنده*(رفت سمت اتاق)
"ویو ا.ت"
"همونطور که از من میخوای باهات به عنوان پارتنر رفتار کنم منم بلدم انتقام بگیرم!!این تازه اولشه جئون(خنده)"
"هردو لباس عوض کردن و همزمان از اتاق اومدن بیرون..از اونجایی که اتاق هاشون دقیقا روبه روی همدیگست چشم تو چشم شدن و زل زدن به هم دیگه"
کوک: نیمه شبه..
ا.ت: خب؟
کوک: بالاخره تموم شد!
ا.ت: آهان...پارتنر بودمون تموم شد؟؟خب آره...اما از فردا صبح شروع میشه..د..د..ی(ددی رو تیکه تیکه گفت)
کوک: ا.ت ساکت شوو
ا.ت: *خنده*
"کوک رفت سمت ا.ت و اون و چسبوند به دیوار..نزدیکش شد و.."
کوک: خیلی خوب میگی ددی بیب..(پوزخند.بم)
کوک: ددی اجازه داره که...(نزدیک صورت ا.ت شد.بم)
ا.ت: باشه باشه ببخشید...ب...بخشید باشه؟(استرس)
کوک: اوم..خوبه! پس فکر اینکه بخوای اذیتم کنی رو از سرت بیرون کن(چشمک.خنده)
ا.ت: *چشم غره*
p26
"رسیدن به عمارت کوک"
کوک: رسیدیم بیب..
ا.ت: بلهه؟(داد)
کوک: اوفف...ا.ت تو خیلی خنگی!!
ا.ت: میخواستم زرنگ باشم ولی دیدم تو تنها میمونی پس موندم رو حالت خنگی..
کوک: تخریب شخصیتی ده از ده(پوکر)مگه قرار نبود پارتنر باشیمم؟؟
ا.ت: از امشب؟
کوک: بله...از همین الان تا نزدیکای نیمه شب!
ا.ت: اکی..
کوک: رسیدیم عزیزم..(پیاده میشه و درو برای ا.ت باز میکنه)بفرمایید لیدی(لبخند دختر کش)
ا.ت: ممنونم عشقم!(خیلی عادی پیاده میشه و میره)
کوک: قرار بود بخاطر لبخندم ضعف کنه پس چرا عادی رفتار کرد و رفت؟(هنوز پیش در ماشینه)هوم..ولش کن(در و بست و رفت)ولی چقدر قشنگ گفت عشقم(لبخند.زیرلب)
ا.ت: اوم..عزیزم اتاق من کجاست؟
کوک: طبقه بالا..///
ا.ت: اکی ددی..
کوک: (تعجب)چی؟
ا.ت: جانم؟
کوک: تو الان چی گفتی؟
ا.ت: گفتم..اکی ددی! چیزه بدی گفتم ددی جونم؟
کوک: ...
کوک: فقط برو تو اتاق(تیکه تیکه کلمات رو گفت)
ا.ت: اوم..کار اشتباهی انجام دادم ددیی؟
کوک: ا.ت انقدر نگو ددی...داری دیوونم میکنی!!(گایز لحن ا.ت برای ددی گفتن ناجوره..پس کوک تح....شده)
کوک: فقط برو تا کاری دستت ندادم!
ا.ت: *خنده*(رفت سمت اتاق)
"ویو ا.ت"
"همونطور که از من میخوای باهات به عنوان پارتنر رفتار کنم منم بلدم انتقام بگیرم!!این تازه اولشه جئون(خنده)"
"هردو لباس عوض کردن و همزمان از اتاق اومدن بیرون..از اونجایی که اتاق هاشون دقیقا روبه روی همدیگست چشم تو چشم شدن و زل زدن به هم دیگه"
کوک: نیمه شبه..
ا.ت: خب؟
کوک: بالاخره تموم شد!
ا.ت: آهان...پارتنر بودمون تموم شد؟؟خب آره...اما از فردا صبح شروع میشه..د..د..ی(ددی رو تیکه تیکه گفت)
کوک: ا.ت ساکت شوو
ا.ت: *خنده*
"کوک رفت سمت ا.ت و اون و چسبوند به دیوار..نزدیکش شد و.."
کوک: خیلی خوب میگی ددی بیب..(پوزخند.بم)
کوک: ددی اجازه داره که...(نزدیک صورت ا.ت شد.بم)
ا.ت: باشه باشه ببخشید...ب...بخشید باشه؟(استرس)
کوک: اوم..خوبه! پس فکر اینکه بخوای اذیتم کنی رو از سرت بیرون کن(چشمک.خنده)
ا.ت: *چشم غره*
۵.۰k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.