orchid p8(end)
بعد از اتمام حرفش، با نگاهی گرسنه و نیشخندی جذاب منو نگاه کرد و دوباره درحال خیمه زدن روم بود که اینبار صدای کلی جیغ و داد و مشت های پی در پی ک ب در میخوردن، باعث شد با تعجب نگاهشو به درد بده. اون کایلا بود! چرا اینطور شده بود؟ تهیونگ کروات شلشو همراه با کتش دراورد و ب سمت در رفت. تا قفل درو باز کرد، در محکم باز شد و کایلا با کلی هق هق پرید توی بغلش. تهیونگ که هنوزم شکه بود، اروم دستاشو دور دختر گریون تو بغلش پیچوند و زمزمه کرد
_چیشده دختر؟
ولی هق هق های کایلا بهش اجازه ی حرف زدن نمیدادن. با نگرانی از روی تخت بلند شدم و به سمتشون رفتم. اروم دستی روی سر کالی کشیدم و گفتم
داری نگرامون میکنی کایلا. میشه بگی چیشده؟
و اون، انگار کلا حضور منو فراموش کرده بود، با صدام از بغل تهیونگ بیرون اومد و پرید توی بغل من و هق هق هاش شدت گرفتن. منم با تعجب دستامو دور تن ظریفش حلقه کردم و پشتشو اروم اروم نوازش کردم. تقریبا هم قد خودم بود فقط کمی کوتاه تر پس مشکلی با بغل کردنش نداشتم. اروم زمزمه میکردم که هیچی نیست و پشتشو نوازش میکردم. بعدز تقریبا سه دیقه هق هق، انگار اروم شده بود چون ازم فاصله گرفت و همونطور که اروم اروم اشک میریخت، گفت
ج.. جونگکوک...
سریع گفتم
جانم؟ چیشده؟
با گفتنِ جانم، تهیونگ نگاه حرصی ای بهم انداخت و زبونشو به لپش فشرد. من ارنج های کایلا رو گرفته بودم که تهیونگ دستشو گرفت و تو بغل خودش کشیدش. کمرشو نوازش کرد و اروم بوسه ای روی موهاش کاشت:
_نمیخای بگی چیشده دختر نازم؟ داری نگرانم میکنیا.
انگار سعی داشت بچه گول بزنه. ولی انگار جواب داد چون کالی سرشو بیشتر ب سینش فشرد و گفت
-ح.. حالم بده.. تهیونگ..
تهیونگ انگار نگران تر شده باشه، با اخم، خم شد و سر کایلا رو توی گردنش برد.. هاه خدا چرا داره اروم اروم حسودیم میشه؟؟؟
_عزیز من لطفا بگو چیشده میخام کمکت کنم. اصلا جکسون کجاست؟
با اومدن اسم جکسون، اون دوباره شروع کرد گریه کردن و از طرفی من دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم. باید خودمو خالی میکردم چون داشتم دیوونه میشدم از درد!/: نگاهی به تهیونگ انداختم تا حداقل اون کاری بکنه ولی اون دستش حسابی به کایلا بند بود و حواسش ب من بدبخت نبود. "هاه! چه انتظاری داری کوک؟ اون فعلا دستش به گرل فرندش بنده!" برو تو سرویس خودتو خالی کن دیگه. تصمیم عاقلانه هم همین بود پس به سمت یکی از درا، که از پادری جلوش حدس زده بودم سرویسه حرکت کردم ولی میون راه، تهیونگ دستمو گرفت و نذاشت حرکت کنم. نگاه سردی بهش انداختم و دستمو کشیدم بیرون و به سمت همونجا راهی شدم...
اونایی ک دنبال اسمات کاملند، باید صبر کنن چون ظاهرا وی خان برنامه ها دارن..!(:
_چیشده دختر؟
ولی هق هق های کایلا بهش اجازه ی حرف زدن نمیدادن. با نگرانی از روی تخت بلند شدم و به سمتشون رفتم. اروم دستی روی سر کالی کشیدم و گفتم
داری نگرامون میکنی کایلا. میشه بگی چیشده؟
و اون، انگار کلا حضور منو فراموش کرده بود، با صدام از بغل تهیونگ بیرون اومد و پرید توی بغل من و هق هق هاش شدت گرفتن. منم با تعجب دستامو دور تن ظریفش حلقه کردم و پشتشو اروم اروم نوازش کردم. تقریبا هم قد خودم بود فقط کمی کوتاه تر پس مشکلی با بغل کردنش نداشتم. اروم زمزمه میکردم که هیچی نیست و پشتشو نوازش میکردم. بعدز تقریبا سه دیقه هق هق، انگار اروم شده بود چون ازم فاصله گرفت و همونطور که اروم اروم اشک میریخت، گفت
ج.. جونگکوک...
سریع گفتم
جانم؟ چیشده؟
با گفتنِ جانم، تهیونگ نگاه حرصی ای بهم انداخت و زبونشو به لپش فشرد. من ارنج های کایلا رو گرفته بودم که تهیونگ دستشو گرفت و تو بغل خودش کشیدش. کمرشو نوازش کرد و اروم بوسه ای روی موهاش کاشت:
_نمیخای بگی چیشده دختر نازم؟ داری نگرانم میکنیا.
انگار سعی داشت بچه گول بزنه. ولی انگار جواب داد چون کالی سرشو بیشتر ب سینش فشرد و گفت
-ح.. حالم بده.. تهیونگ..
تهیونگ انگار نگران تر شده باشه، با اخم، خم شد و سر کایلا رو توی گردنش برد.. هاه خدا چرا داره اروم اروم حسودیم میشه؟؟؟
_عزیز من لطفا بگو چیشده میخام کمکت کنم. اصلا جکسون کجاست؟
با اومدن اسم جکسون، اون دوباره شروع کرد گریه کردن و از طرفی من دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم. باید خودمو خالی میکردم چون داشتم دیوونه میشدم از درد!/: نگاهی به تهیونگ انداختم تا حداقل اون کاری بکنه ولی اون دستش حسابی به کایلا بند بود و حواسش ب من بدبخت نبود. "هاه! چه انتظاری داری کوک؟ اون فعلا دستش به گرل فرندش بنده!" برو تو سرویس خودتو خالی کن دیگه. تصمیم عاقلانه هم همین بود پس به سمت یکی از درا، که از پادری جلوش حدس زده بودم سرویسه حرکت کردم ولی میون راه، تهیونگ دستمو گرفت و نذاشت حرکت کنم. نگاه سردی بهش انداختم و دستمو کشیدم بیرون و به سمت همونجا راهی شدم...
اونایی ک دنبال اسمات کاملند، باید صبر کنن چون ظاهرا وی خان برنامه ها دارن..!(:
۸.۶k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.