جنگ برای تو ( پارت 43)
وقتی یونگی این خبرو به مادرش داد، ملکه خیلی عصبانی شد، با اینکه میدونست امپراطور قرار نیست یونگی رو به عنوان ولیعهد انتخاب کنه ولی باز خشمگین بود و تشنهی انتقام بود، متعجب شده بود، چون امپراطور به جای جونگ کوک، تهیونگ و انتخاب کرده بود
و این باعث بیشتر شدن کینه ی ملکه شده بود
ملکه : سوریو مگه نگفت انتخاب امپراطور جونگ کوکه
یونگی : شاید تصمیم امپراطور عوض شده مادر
ملکه : به نظرت سوریو به ما دروغ گفته؟
یونگی : فکر نمیکنم مادر
ملکه : اصلا اون کجاست
یونگی : راستش... از دیشب خبری ازش ندارم
ملکه : برو خبر بگیر پسرم
ندیمه : بانوی من... بانوی من
ملکه : چی شده
ندیمه : از اقامتگاه شاهزاده جونگ کوک بهم خبر دادن که سوریو مسموم شده و حالش خیلی بده
ملکه : مسموم شده؟
کی همچين کاری کرده
یونگی : الان حالش چطوره
ندیمه : به من گفتن که خیلی اوضاع خوبی نداره سرورم
یونگی : مادر باید بریم دیدنش
ملکه : پسرم... اون به ما گفت باید مخفیانه باهم ارتباط داشته باشیم، اگه الان بریم اونجا ممکنه لو بریم
یونگی : مادر من خیلی اضطراب دارم
ملکه : اون خوب میشه پسرم
جونگ کوک هم این موضوع رو به مادرش گفت ولی برعکس ملکه، مادر جونگ کوک با این قضیه کنار اومد و از این موضوع خیلی خوشحال شد
هه سو : پسرم.... این موضوع به صلاح تو بوده
جونگ کوک : مادر.... شما دارید منو عصبانی میکنید
امپراطور منو جلوی همه تحقیر کرد، اونوقت من چطور کوتاه بیام
هه سو : کافیه دیگه... هرچیزی که بوده به صلاح تو بوده
جونگ کوک : چرا تهیونگ باید ولیعهد بشه، من با این موضوع کنار نمیام
هه سو : بسه دیگه خجالت بکش
تهیونگ پسر خالته
جونگ کوک : من نمیتونم درک کنم، چرا اون
هه سو : هرچی که بوده تموم شده
حال سوریو چطوره
جونگ کوک : خوب نیست ولی طبیب گفت خوبش میکنم
هه سو:......
و این باعث بیشتر شدن کینه ی ملکه شده بود
ملکه : سوریو مگه نگفت انتخاب امپراطور جونگ کوکه
یونگی : شاید تصمیم امپراطور عوض شده مادر
ملکه : به نظرت سوریو به ما دروغ گفته؟
یونگی : فکر نمیکنم مادر
ملکه : اصلا اون کجاست
یونگی : راستش... از دیشب خبری ازش ندارم
ملکه : برو خبر بگیر پسرم
ندیمه : بانوی من... بانوی من
ملکه : چی شده
ندیمه : از اقامتگاه شاهزاده جونگ کوک بهم خبر دادن که سوریو مسموم شده و حالش خیلی بده
ملکه : مسموم شده؟
کی همچين کاری کرده
یونگی : الان حالش چطوره
ندیمه : به من گفتن که خیلی اوضاع خوبی نداره سرورم
یونگی : مادر باید بریم دیدنش
ملکه : پسرم... اون به ما گفت باید مخفیانه باهم ارتباط داشته باشیم، اگه الان بریم اونجا ممکنه لو بریم
یونگی : مادر من خیلی اضطراب دارم
ملکه : اون خوب میشه پسرم
جونگ کوک هم این موضوع رو به مادرش گفت ولی برعکس ملکه، مادر جونگ کوک با این قضیه کنار اومد و از این موضوع خیلی خوشحال شد
هه سو : پسرم.... این موضوع به صلاح تو بوده
جونگ کوک : مادر.... شما دارید منو عصبانی میکنید
امپراطور منو جلوی همه تحقیر کرد، اونوقت من چطور کوتاه بیام
هه سو : کافیه دیگه... هرچیزی که بوده به صلاح تو بوده
جونگ کوک : چرا تهیونگ باید ولیعهد بشه، من با این موضوع کنار نمیام
هه سو : بسه دیگه خجالت بکش
تهیونگ پسر خالته
جونگ کوک : من نمیتونم درک کنم، چرا اون
هه سو : هرچی که بوده تموم شده
حال سوریو چطوره
جونگ کوک : خوب نیست ولی طبیب گفت خوبش میکنم
هه سو:......
۱۸.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.