پارت ۹ ( بچه ها این فیک تو پارت احتمالا ۱۰ تموم میشه )
پارت ۹ ( بچه ها این فیک تو پارت احتمالا ۱۰ تموم میشه )
از دید ریکو
بعد رفتن سانزو رفتم تو اتاق که بخوابم نگرانم نگران فردا نمیدونم قراره چی بشه ( منظورش تو ودرسس) دلم نمیخواد فردا برسه
فردا
بیدار شدم دوباره مثل همیشه انگار هر روز فیلم اتفاقات روز قبلو با یکو تغییر میبینم دیگه خسته شدم بلد شدم و رفتم پایین ( لباس خواب تنشه )
ران : صبح بخر پرنسس کوچولو خوب خوابیدی
ریکو : صبح بخیر .......( خمیازه ) ران بگی نگی
ران : بیا صبحونه بخورم باید بری مدرسه
تو مدرسه
رفتم درسه
خیلی کلافه شده بودم وقتی زنگ تفریح خورد داشتم میرفتم تو حیاط که چند تا از پسرایی که همیشه مبزدنم اومدن و میخواستن باز اذیتم کنن دیگه برام عادی شده بود کار هر روزشون بود وقتی گرفتنم و خواستن بزننم
؟؟؟: انگار چند تا بچه پرو داریم
؟؟؟: مگه دیروز بهتون نگفتم دیگه دستتون به پرنسسم نخوره
و بله ران و ریندو رو دیدم ران مثل اون روز اول که دیدمش باتومش دستش بود و ریندو هم مثل همیشه دست خالی اومده بود
ران و ریندو شروع کردن به زدن اونا
ریکو : ب....بس ....بس کنین ( گریه )
ران : چی شده مگه اذیتت نمیکردن
ریکو : ا....آره ولی حتی اگه ....اینکارو کرده باشن.......نمیخوام آسیبی ببینن رفتم بغلش کردم که آروم شه
اونا هم معذرت خواهی کردن و رفتن
ریکو : ممن....نونم.....از....تون ممنونم
رین سرمو ناز کرد ( هنوز تو بعله رانه )
رین : نیازی به تشکر نیست وضیفمه به زن داداشم کمک کنم
قرمز شدم و دمپایی ننه ی باجی از ناکجا اومد تو دستم
ریکو : الان چی زر زدی ریندو هایتانی ( لبخنده چشم بسته )
رین : غلط خوردم
ریکو : برا خوردن دیره
حالا رین بدو ریکو بدو مشو گربه بازیشون شریع شد تا یک ساعت فقط میدویدن
ببخشید کوتاه بود
از دید ریکو
بعد رفتن سانزو رفتم تو اتاق که بخوابم نگرانم نگران فردا نمیدونم قراره چی بشه ( منظورش تو ودرسس) دلم نمیخواد فردا برسه
فردا
بیدار شدم دوباره مثل همیشه انگار هر روز فیلم اتفاقات روز قبلو با یکو تغییر میبینم دیگه خسته شدم بلد شدم و رفتم پایین ( لباس خواب تنشه )
ران : صبح بخر پرنسس کوچولو خوب خوابیدی
ریکو : صبح بخیر .......( خمیازه ) ران بگی نگی
ران : بیا صبحونه بخورم باید بری مدرسه
تو مدرسه
رفتم درسه
خیلی کلافه شده بودم وقتی زنگ تفریح خورد داشتم میرفتم تو حیاط که چند تا از پسرایی که همیشه مبزدنم اومدن و میخواستن باز اذیتم کنن دیگه برام عادی شده بود کار هر روزشون بود وقتی گرفتنم و خواستن بزننم
؟؟؟: انگار چند تا بچه پرو داریم
؟؟؟: مگه دیروز بهتون نگفتم دیگه دستتون به پرنسسم نخوره
و بله ران و ریندو رو دیدم ران مثل اون روز اول که دیدمش باتومش دستش بود و ریندو هم مثل همیشه دست خالی اومده بود
ران و ریندو شروع کردن به زدن اونا
ریکو : ب....بس ....بس کنین ( گریه )
ران : چی شده مگه اذیتت نمیکردن
ریکو : ا....آره ولی حتی اگه ....اینکارو کرده باشن.......نمیخوام آسیبی ببینن رفتم بغلش کردم که آروم شه
اونا هم معذرت خواهی کردن و رفتن
ریکو : ممن....نونم.....از....تون ممنونم
رین سرمو ناز کرد ( هنوز تو بعله رانه )
رین : نیازی به تشکر نیست وضیفمه به زن داداشم کمک کنم
قرمز شدم و دمپایی ننه ی باجی از ناکجا اومد تو دستم
ریکو : الان چی زر زدی ریندو هایتانی ( لبخنده چشم بسته )
رین : غلط خوردم
ریکو : برا خوردن دیره
حالا رین بدو ریکو بدو مشو گربه بازیشون شریع شد تا یک ساعت فقط میدویدن
ببخشید کوتاه بود
۶.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.