یک ماه گذشت
یک ماه گذشت
دخترک عاشقه پسرک شده بود
امروز کوک به هانا پیام داده بود که باهم برن رستوران
هانا هم قبول کرده بود
ساعت ٨ بود
ویو هانا
یک ماه گذشته من عاشقه کوک شده بودم اما میترسیدم اون منو رد کنه به خاطر همین بهش نگفتم امروز به طرز عجیبی
کوک گفت بریم رستوران منو که از خدام بود قبول کرد کردم
داشتم کفشمو می پوشیدم که گوشیم زنگ خورد ناشناس بود
جواب دادم
ناشناس:از کوک فاصله بگیر
تا خواستم جواب بدم قطع کرد دیونه فکر کرده میام از کوک فاصله بگیرم
رفتم پایین با دیدنه ماشینه کوک رفتم سوار شدم
کوک:چطوری دختر
هانا:خوبم بریم
کوک:اوکی
ادمین
کوک ماشینو روشن کرد و حرکت کرد یه سمته رستوران
وقتی رسیدن کوک سریع پیاده و رفت دره هانا رو باز کرد
و هانا پیاده شد و گفت
هانا:مرسی
همراه با کوک رفتن داخل و سمته میزی که کوک رزرو کرده بود نشستن کمی بعد منو رو آوردن هانا استیک انتخاب کرد
کوک هم پاستا
دخترک عاشقه پسرک شده بود
امروز کوک به هانا پیام داده بود که باهم برن رستوران
هانا هم قبول کرده بود
ساعت ٨ بود
ویو هانا
یک ماه گذشته من عاشقه کوک شده بودم اما میترسیدم اون منو رد کنه به خاطر همین بهش نگفتم امروز به طرز عجیبی
کوک گفت بریم رستوران منو که از خدام بود قبول کرد کردم
داشتم کفشمو می پوشیدم که گوشیم زنگ خورد ناشناس بود
جواب دادم
ناشناس:از کوک فاصله بگیر
تا خواستم جواب بدم قطع کرد دیونه فکر کرده میام از کوک فاصله بگیرم
رفتم پایین با دیدنه ماشینه کوک رفتم سوار شدم
کوک:چطوری دختر
هانا:خوبم بریم
کوک:اوکی
ادمین
کوک ماشینو روشن کرد و حرکت کرد یه سمته رستوران
وقتی رسیدن کوک سریع پیاده و رفت دره هانا رو باز کرد
و هانا پیاده شد و گفت
هانا:مرسی
همراه با کوک رفتن داخل و سمته میزی که کوک رزرو کرده بود نشستن کمی بعد منو رو آوردن هانا استیک انتخاب کرد
کوک هم پاستا
۵.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.