فیک کوک ( عشق و نفرت ) پارت ۱۵
از زبان ا/ت
جونگ کوک گفت : ته جین و سورا رو ببرن پشته شیشه شکنجه کنن تا شاید به حرف بیان و تهیونگ رو لو بدن
نگهبانا دست و پام رو باز کردن انداختنم زمین و روی زانوهام نشوندنم دستاشون رو گذاشتن روی کتفام تا نتونم فرار کنم ، وقتی سورا و ته جین رو اونطوری دیدم انگار آخره عمرمه حالا چیکار کنم
جونگ کوک گفت : شروع کنید
ته جین و سورا رو با شلاق هاشون میزدن بعده هر ۵ ضربه جونگ کوک ازشون میپرسید رییستون کیه اما...اونا حاضر نبودن جواب بدن
وقتی صدای جیغشون رو میشنیدم احساس گناه میکردم اینا همش تقصیر منه
جونگ کوک دوباره پرسید : رییستون کیه قبل از اینکه سورا و ته جین جواب بدن دست از گریه کردن برداشتم سرم رو بالا گرفتم و گفتم : من...من...میدونم رییس کیه
سورا با صدای بی حالش گفت : نه نه لطفا این کار رو نکنین فرمانده گفتم : من...من رییسشونم من بخاطره اینکه بتونم بکشمت و انتقام پدر و مادرم رو بگیرم اومدم اینجا...اما شکست خوردم اونا هم به حرف من گوش کردن و اومدن اینا تقصیره منه پس حق اونا نیست شکنجه بشن من...منو شکنجه کنین
جونگ کوک گفت : جیمین همشون رو بنداز زندان شیشهای سورا ته جین رو بردن منم همچنین
سورا و ته جین نمیتونستن حتی راه برن کنارشون نشستم گفتم : من متاسفم هیچ کاری از دستم بر نمیومد ته جین گفت : نه این تقصیر شما نیست پس ناراحت نباشین و همچنین ما قویتر از اونچه که شما میدونید هستیم
گفتم : البته که قوی هستین
سورا سرش رو گذاشت روی پام و خوابید ته جین هم سرش رو گذاشت روی شونم و خوابید
تا صبح بیدار بودم نمیتونستم بخوابم
تقریباً صبح شده بود
که جیمین رو دیدم اومد در رو باز کرد ته جین و سورا خواب بودن هنوز بهش نگاه نکردم
اومد نشست کنارم و گفت : توی این چند سال کجا بودی ا/ت
گفتم : نگو که نمیدونی
گفت : نمیدونم
گفتم : همین بهتر که ندونی
گفت : ا/ت بعد از اینکه تو رفتی کلا اخلاق کوک عوض شد بدتر از قبل آدم کشت دیوونه به تمام معنا شد منم کاری از دستم بر نمیومد که براش بکنم فقط دنبالت میگشتم تا پیدات کنم اما.... نمیتونستم
جونگ کوک گفت : ته جین و سورا رو ببرن پشته شیشه شکنجه کنن تا شاید به حرف بیان و تهیونگ رو لو بدن
نگهبانا دست و پام رو باز کردن انداختنم زمین و روی زانوهام نشوندنم دستاشون رو گذاشتن روی کتفام تا نتونم فرار کنم ، وقتی سورا و ته جین رو اونطوری دیدم انگار آخره عمرمه حالا چیکار کنم
جونگ کوک گفت : شروع کنید
ته جین و سورا رو با شلاق هاشون میزدن بعده هر ۵ ضربه جونگ کوک ازشون میپرسید رییستون کیه اما...اونا حاضر نبودن جواب بدن
وقتی صدای جیغشون رو میشنیدم احساس گناه میکردم اینا همش تقصیر منه
جونگ کوک دوباره پرسید : رییستون کیه قبل از اینکه سورا و ته جین جواب بدن دست از گریه کردن برداشتم سرم رو بالا گرفتم و گفتم : من...من...میدونم رییس کیه
سورا با صدای بی حالش گفت : نه نه لطفا این کار رو نکنین فرمانده گفتم : من...من رییسشونم من بخاطره اینکه بتونم بکشمت و انتقام پدر و مادرم رو بگیرم اومدم اینجا...اما شکست خوردم اونا هم به حرف من گوش کردن و اومدن اینا تقصیره منه پس حق اونا نیست شکنجه بشن من...منو شکنجه کنین
جونگ کوک گفت : جیمین همشون رو بنداز زندان شیشهای سورا ته جین رو بردن منم همچنین
سورا و ته جین نمیتونستن حتی راه برن کنارشون نشستم گفتم : من متاسفم هیچ کاری از دستم بر نمیومد ته جین گفت : نه این تقصیر شما نیست پس ناراحت نباشین و همچنین ما قویتر از اونچه که شما میدونید هستیم
گفتم : البته که قوی هستین
سورا سرش رو گذاشت روی پام و خوابید ته جین هم سرش رو گذاشت روی شونم و خوابید
تا صبح بیدار بودم نمیتونستم بخوابم
تقریباً صبح شده بود
که جیمین رو دیدم اومد در رو باز کرد ته جین و سورا خواب بودن هنوز بهش نگاه نکردم
اومد نشست کنارم و گفت : توی این چند سال کجا بودی ا/ت
گفتم : نگو که نمیدونی
گفت : نمیدونم
گفتم : همین بهتر که ندونی
گفت : ا/ت بعد از اینکه تو رفتی کلا اخلاق کوک عوض شد بدتر از قبل آدم کشت دیوونه به تمام معنا شد منم کاری از دستم بر نمیومد که براش بکنم فقط دنبالت میگشتم تا پیدات کنم اما.... نمیتونستم
۸۷.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.