عشق در نگاه اول پارت ۱۷
کوک : باشه
ویو ا.ت
توی این چند سال به لطف بورا و یونجی و جیمین و نامجون تونستم یه شرکت حسابداری بزنم و فردا قراره شریک هامون از سئول برای همکاری بیان دلم برای کوک تنگ شده اما اون با یونا جونش خوشه تقریبا کارام تموم شده بود رفتم خونه لباسامو عوض کردم و خوابیدم
پرش زمانی به صبح
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم دست و صورتم رو شستم صبحونه خوردم لباسمو پوشیدم و رفتم به سمت شرکت که میا رو دیدم (منشیش)
میا : خانم کیم امروز شریک هاتون قراره بیان اینم برنامتون
ا.ت : مرسی رفتم سمت اتاقم که نامجون رو دیدم
نامجون : سلام ا.ت
ا.ت : سلام نامجون کاری داشتی
نامجون : چی نه اومدم پرونده هارو ببرم اتاق جلسه واسه ی شریک هایی که امروز قراره بیان
ا.ت : آها باشه برو منم یکم دیگه میام
نامجون : باشه
ویو جیمین
شریک هامون اومدن و با کسی که دیدم شوکه شدم اون کوک بود
کوک : جیمین تو اینجا چه کار میکنی
جیمین : من اینجا کار میکنم
کوک : نامجونم اینجاست
جیمین : آره
ویو کوک
حدس زدم ا.ت هم حتما اینجاست چون وقتی تحقیق کردم سئول نبود
کوک : ا.ت هم اینجاست
جیمین : نه نیست
کوک : به من دروغ نگو
جیمین : آره هست فقط زیاد باهاش گرم نگیر کارمنداش متوجه میشن
کوک : ا.ت رئیس اینجاست یعنی ما با اون همکاری داریم (تعجب)
جیمین : بله بفرمایید از این طرف
ویو ا.ت
تو اتاق جلسه منتظر شدم تا بیان و با کسی که دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد اون کوک و باباش بودن
پ کوک : سلام ا.ت تو اینجا چه کار میکنی
ا.ت : سلام آقای جئون من رئیس اینجا هستم
کوک : سلام
ا.ت : سلام (سرد)
ویو کوک
اون خیلی عوض شده خوشگل تر از قبلش شده
ویو ا.ت
چون درآمد خوبی داشت قبول کردم اما اصلا نمیخواستم با اونا همکاری کنم اصرار معاون ها بود رفتم سمت دستشویی که دستم توسط کسی کشیده شد
ا.ت : آقای جئون کاری دارین
کوک : ا.ت منو ببخش
ا.ت : من نمیتونم چطور ببخشمت ها وقتی حرف یه دختر دیگه رو باور کردی وقتی جلوی اون تو دهنم زدی وقتی خودکشی کردم نیومدی پیشم میدونی چه شبایی رو تاصبح گریه میکردم من به خاطر تو عوضی افسردگی گرفتم من دیگه هیچ علاقه ای بهت ندارم (بغض)
کوک : من دوباره دلتو به دست میارم قول میدم
ا.ت : تلاشت بی فایده ست
ویو کوک
از کنارم رد شد و رفت اون راست میگفت من باش آسیب زدم من اون دختر رو خورد کردم اما من دست از تلاش بر نمیدارم دوباره دلتو به دست میارم جئون ا.ت
ویو ا.ت
از کنارش رد شدم و رفتم پیش یورا و یونجی
یورا : واییییییییییی ا.ت کوک اینجا چه کار میکرد
ا.ت : فعلا که شریکمون شده (پوکر)
یونجی : یعنی ما با اینا کار میکنیم
ا.ت : آره
چند روز بعد .........
ویو ا.ت
توی این چند سال به لطف بورا و یونجی و جیمین و نامجون تونستم یه شرکت حسابداری بزنم و فردا قراره شریک هامون از سئول برای همکاری بیان دلم برای کوک تنگ شده اما اون با یونا جونش خوشه تقریبا کارام تموم شده بود رفتم خونه لباسامو عوض کردم و خوابیدم
پرش زمانی به صبح
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم دست و صورتم رو شستم صبحونه خوردم لباسمو پوشیدم و رفتم به سمت شرکت که میا رو دیدم (منشیش)
میا : خانم کیم امروز شریک هاتون قراره بیان اینم برنامتون
ا.ت : مرسی رفتم سمت اتاقم که نامجون رو دیدم
نامجون : سلام ا.ت
ا.ت : سلام نامجون کاری داشتی
نامجون : چی نه اومدم پرونده هارو ببرم اتاق جلسه واسه ی شریک هایی که امروز قراره بیان
ا.ت : آها باشه برو منم یکم دیگه میام
نامجون : باشه
ویو جیمین
شریک هامون اومدن و با کسی که دیدم شوکه شدم اون کوک بود
کوک : جیمین تو اینجا چه کار میکنی
جیمین : من اینجا کار میکنم
کوک : نامجونم اینجاست
جیمین : آره
ویو کوک
حدس زدم ا.ت هم حتما اینجاست چون وقتی تحقیق کردم سئول نبود
کوک : ا.ت هم اینجاست
جیمین : نه نیست
کوک : به من دروغ نگو
جیمین : آره هست فقط زیاد باهاش گرم نگیر کارمنداش متوجه میشن
کوک : ا.ت رئیس اینجاست یعنی ما با اون همکاری داریم (تعجب)
جیمین : بله بفرمایید از این طرف
ویو ا.ت
تو اتاق جلسه منتظر شدم تا بیان و با کسی که دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد اون کوک و باباش بودن
پ کوک : سلام ا.ت تو اینجا چه کار میکنی
ا.ت : سلام آقای جئون من رئیس اینجا هستم
کوک : سلام
ا.ت : سلام (سرد)
ویو کوک
اون خیلی عوض شده خوشگل تر از قبلش شده
ویو ا.ت
چون درآمد خوبی داشت قبول کردم اما اصلا نمیخواستم با اونا همکاری کنم اصرار معاون ها بود رفتم سمت دستشویی که دستم توسط کسی کشیده شد
ا.ت : آقای جئون کاری دارین
کوک : ا.ت منو ببخش
ا.ت : من نمیتونم چطور ببخشمت ها وقتی حرف یه دختر دیگه رو باور کردی وقتی جلوی اون تو دهنم زدی وقتی خودکشی کردم نیومدی پیشم میدونی چه شبایی رو تاصبح گریه میکردم من به خاطر تو عوضی افسردگی گرفتم من دیگه هیچ علاقه ای بهت ندارم (بغض)
کوک : من دوباره دلتو به دست میارم قول میدم
ا.ت : تلاشت بی فایده ست
ویو کوک
از کنارم رد شد و رفت اون راست میگفت من باش آسیب زدم من اون دختر رو خورد کردم اما من دست از تلاش بر نمیدارم دوباره دلتو به دست میارم جئون ا.ت
ویو ا.ت
از کنارش رد شدم و رفتم پیش یورا و یونجی
یورا : واییییییییییی ا.ت کوک اینجا چه کار میکرد
ا.ت : فعلا که شریکمون شده (پوکر)
یونجی : یعنی ما با اینا کار میکنیم
ا.ت : آره
چند روز بعد .........
۵.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.