تکپارتی ` ~ مالکیت ~
****
روی شن های ساحل در آغوش هم به منظره مهتاب و دریا نگاه میکردند...
_ میخوامت حتی وقتی صبح بپره الکل .
دختر با حرفِ پسر برگشت و از اون پرسید :
+هوم؟
_ ردِ مُهرِ مالکیت لبام رو ترقوهِ شیری رنگت نمایه زیبایی داره دارلینگ !
+ تو قشنگ ترین گناهمی جونگکوکی!
پسر بعد حرفِ دختر ک سعی داشت بحثو عوض کنه گفت :
_ پوستِ سفیدِ گردنت هیچی جز ردِ لبام کم نداره!
+ اگه فک کردی میتونی گردنمو کیس مارک کنی بت بگم که در اشتباهی!
پسر گفت:
_ اگه قرار نیس بینِ لبام گردن و لبایه تو قرار بگیره پس سیگارو ول نمیکنم!
+ با من بکش سیگارتو ..
_ دردو چی؟
+ اونو هم باهم زندگیش میکنیم جونگکوکا !
جونگکوک بدنِ طریق دخترو به آغوش کشید و دختر از گرمایه وجود اون لذت برد و پسر به آرامشِ سردِ خود رسید....
پسر با لحنی نجواگونه و آرام لب زد:
_ اگه بخوام بغلتو توصیف کنم میدونی چی میگم؟ میگم خونهیِ امن جایی که توش بزرگ میشم رشد میکنم و از همه مهمتر جایی که توش زندگی میکنم و میگم پناهگاهِ من جایی که وقتی ناراحتم و غم دارم آرومم میکنه به وجودم آرامش تزریق میکنه و همونجایی که قشنگتر ازش وجود نداره باید یادت بمونه که فقط بغل تو بهم همهی این حسارو میده جئون میچا !
+ شاید یدونه مارک !
_ همینم خوبه !
دختر خندید و بعد بلند شد و دستشو طرف جونگکوک دراز کرد و لب زد:
+:بریم آببازی!
_ اولن مگه ت بچه ای! دومن هوا سر..
اما دختر هیچ توجهی به غرغر های مکرر جونگکوک نکرد و دستشو کشید...
جونگکوک قهقهه ای زد و گفت:
_ هرکاری کنی نمیتونی بلندم کنی!
+ هرکاری؟
_ هرکاری!
میچا به سمت پسر اومد و لبهاشو رو لبهایه پسر قرار داد ، برای چندلخظه غرقِ لذت بودن ...
یکدفعه جئون بوسه رو رها کرد و با قیافه ای درهم پرسید :
_ چرا بوی عطرِ دویون رو میدی ؟
+ آممم ... مگه نگفته بودم ؟ امروز رفتم خونه بورام ، دویونَم اونجا بود !
_ هوم ..
+ هییییی ... چرا اینطوری فکر میکنی دربار ...
_ باشه ... * تُخس
+ من حس میکنم تو بیشتر حسودی کردی !
_ پریزآد من حسودم؟ من دست های لطیف و سردت که با کمی رگ پوشیده شده و با رنگ روشن پوستت ترکیب بی نظیری ایجاد میکنه رو دوست ندارم دور کمر کسی ببینم ، نمیخوام کس دیگه ای خنکی دستاتو جز من حس کنه ، من نمیخوام موهای خرمایی رنگ و لختت که مثل دریا امواج دارن به دست یکی بجز من بافته شه ! نمیخوام کسی اونهارو بو کنه و با عطر وانیلی که وجود منو فرا میگیره رو یکی دیگه تجربه کنه . نمیخوام دست کسیو قفل شده دور کمرت ببینم ، نمیخوام ببینم که با لبخند و رضایت اجازه بدی با بغل کردنت از بوی تنت لذت ببرن . حالا من حسودم پریزآد؟؟..
اینا بیشتر حس مالکیت نیستن؟ پر...
و میچا با بوسه حرفشو قطع کرد ...
*****
نظر ؟ 😼🔫
روی شن های ساحل در آغوش هم به منظره مهتاب و دریا نگاه میکردند...
_ میخوامت حتی وقتی صبح بپره الکل .
دختر با حرفِ پسر برگشت و از اون پرسید :
+هوم؟
_ ردِ مُهرِ مالکیت لبام رو ترقوهِ شیری رنگت نمایه زیبایی داره دارلینگ !
+ تو قشنگ ترین گناهمی جونگکوکی!
پسر بعد حرفِ دختر ک سعی داشت بحثو عوض کنه گفت :
_ پوستِ سفیدِ گردنت هیچی جز ردِ لبام کم نداره!
+ اگه فک کردی میتونی گردنمو کیس مارک کنی بت بگم که در اشتباهی!
پسر گفت:
_ اگه قرار نیس بینِ لبام گردن و لبایه تو قرار بگیره پس سیگارو ول نمیکنم!
+ با من بکش سیگارتو ..
_ دردو چی؟
+ اونو هم باهم زندگیش میکنیم جونگکوکا !
جونگکوک بدنِ طریق دخترو به آغوش کشید و دختر از گرمایه وجود اون لذت برد و پسر به آرامشِ سردِ خود رسید....
پسر با لحنی نجواگونه و آرام لب زد:
_ اگه بخوام بغلتو توصیف کنم میدونی چی میگم؟ میگم خونهیِ امن جایی که توش بزرگ میشم رشد میکنم و از همه مهمتر جایی که توش زندگی میکنم و میگم پناهگاهِ من جایی که وقتی ناراحتم و غم دارم آرومم میکنه به وجودم آرامش تزریق میکنه و همونجایی که قشنگتر ازش وجود نداره باید یادت بمونه که فقط بغل تو بهم همهی این حسارو میده جئون میچا !
+ شاید یدونه مارک !
_ همینم خوبه !
دختر خندید و بعد بلند شد و دستشو طرف جونگکوک دراز کرد و لب زد:
+:بریم آببازی!
_ اولن مگه ت بچه ای! دومن هوا سر..
اما دختر هیچ توجهی به غرغر های مکرر جونگکوک نکرد و دستشو کشید...
جونگکوک قهقهه ای زد و گفت:
_ هرکاری کنی نمیتونی بلندم کنی!
+ هرکاری؟
_ هرکاری!
میچا به سمت پسر اومد و لبهاشو رو لبهایه پسر قرار داد ، برای چندلخظه غرقِ لذت بودن ...
یکدفعه جئون بوسه رو رها کرد و با قیافه ای درهم پرسید :
_ چرا بوی عطرِ دویون رو میدی ؟
+ آممم ... مگه نگفته بودم ؟ امروز رفتم خونه بورام ، دویونَم اونجا بود !
_ هوم ..
+ هییییی ... چرا اینطوری فکر میکنی دربار ...
_ باشه ... * تُخس
+ من حس میکنم تو بیشتر حسودی کردی !
_ پریزآد من حسودم؟ من دست های لطیف و سردت که با کمی رگ پوشیده شده و با رنگ روشن پوستت ترکیب بی نظیری ایجاد میکنه رو دوست ندارم دور کمر کسی ببینم ، نمیخوام کس دیگه ای خنکی دستاتو جز من حس کنه ، من نمیخوام موهای خرمایی رنگ و لختت که مثل دریا امواج دارن به دست یکی بجز من بافته شه ! نمیخوام کسی اونهارو بو کنه و با عطر وانیلی که وجود منو فرا میگیره رو یکی دیگه تجربه کنه . نمیخوام دست کسیو قفل شده دور کمرت ببینم ، نمیخوام ببینم که با لبخند و رضایت اجازه بدی با بغل کردنت از بوی تنت لذت ببرن . حالا من حسودم پریزآد؟؟..
اینا بیشتر حس مالکیت نیستن؟ پر...
و میچا با بوسه حرفشو قطع کرد ...
*****
نظر ؟ 😼🔫
۲۳.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.