*پارت آخر*
رسید
زندان و برگه رو نشون مسئول اونجا داد و بعد چند دقیقه ته همراه با یه سرباز
اومد بیرون . ا.ت پرید بغلش .
+سلام مستر احمق
-سل..من چجوری ازاد شدم؟
+هوووم شاید فنه رفت اعتراف کرد که فتوشاپ بودن
چشای ته درشت شد.
-جدی میگی؟
+من چه شوخی با شما دارم آقای محترم
ته خندید
-یعنی الان دیگه کاری باهام ندارن؟
+نه خرهههه
-میدونستم ارمیا همیشه مهربون تر از این حرفان(جررر خوردن ادمین ؛ فیلم هندی شد که)
+اره فقط بعضی وقتا شیطون گولشون میزنه
و با ته بلند خندید .....
هفته بعد ؛ ا.ت :
بغل تهیونگ نشستم . لیوان هات چاکلتو دادم دستش . لبخندش روزمو ساخت .
توجهم به تلویزیون جلب شد .
+هی ته اونو نیگا
سرشو بلند کرد و به تلویزیون نگاه کرد . صداشو زیاد کردم . همون مجریایی
که هفته پیش خبر خودکشی تهیونگو دادن ، حالا داشتن خبر اینو میدادن که
همه ی اون عکسا فتوشاپ بوده و اون دختره هم به کارش اعتراف کرده . ته
با یه لبخند مستطیلی بهم نیگا کرد .
+چیره اینجیری نیگا میکینی
-چین همی اینا کار توعیه
+من چیکاره بیدم
-تو نبیدی من الان از کمپینی ایخراج شیده بیدم
+چی ربطی دیری
-دیری دیگه بیحث نکین
+بیشی
با هم خندیدیم....
یه برگ جدید از زندگیامون شروع شد....
+سلام مستر احمق
-سل..من چجوری ازاد شدم؟
+هوووم شاید فنه رفت اعتراف کرد که فتوشاپ بودن
چشای ته درشت شد.
-جدی میگی؟
+من چه شوخی با شما دارم آقای محترم
ته خندید
-یعنی الان دیگه کاری باهام ندارن؟
+نه خرهههه
-میدونستم ارمیا همیشه مهربون تر از این حرفان(جررر خوردن ادمین ؛ فیلم هندی شد که)
+اره فقط بعضی وقتا شیطون گولشون میزنه
و با ته بلند خندید .....
هفته بعد ؛ ا.ت :
بغل تهیونگ نشستم . لیوان هات چاکلتو دادم دستش . لبخندش روزمو ساخت .
توجهم به تلویزیون جلب شد .
+هی ته اونو نیگا
سرشو بلند کرد و به تلویزیون نگاه کرد . صداشو زیاد کردم . همون مجریایی
که هفته پیش خبر خودکشی تهیونگو دادن ، حالا داشتن خبر اینو میدادن که
همه ی اون عکسا فتوشاپ بوده و اون دختره هم به کارش اعتراف کرده . ته
با یه لبخند مستطیلی بهم نیگا کرد .
+چیره اینجیری نیگا میکینی
-چین همی اینا کار توعیه
+من چیکاره بیدم
-تو نبیدی من الان از کمپینی ایخراج شیده بیدم
+چی ربطی دیری
-دیری دیگه بیحث نکین
+بیشی
با هم خندیدیم....
یه برگ جدید از زندگیامون شروع شد....
۵۹.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.