عشق فراموش شده پارت11
هیونجین هم اومد نشستیم
هیون بین: خب بچه ها بابام و داداشم امشب برمی گردن ماهم میخوایم یه مهمونی بگیریم کع همه ی مافیاها هستن خب هانا کوک جیمین و هیونجین اول میرید دانشگاه هانا ثبت نام کنع بعد سونگ هو رو بر میدارید میاید لباس میپوشید میاید باغه خارج از شهر فهمیدین؟
هانا: بابام و بابابزرگ امشب میان؟
هیون بین: ارع دخترم
هیونجین: خب منم داشتم میرفتم دانشگاه بیاید باهم بریم
جیمین: منو کوک چرا بریم؟
هیون بین:شماهم برید هیونجین که میره سرکلاسش اجازه میگیره میاد بعد هاناهم ثبت نام میکنه شماهم سونگ هو رو برمیدارید باهم دیگه میاید مراسم با بچه ها هماهنگ کنید بیاید باهم
کوک: خب زود باشید بریم دیگه
هانا: رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم دانشگاه از ماشین پیاده شدیم همه برگشتن داشتن نگامون میکردن هرکدوم داشتن میگفتن چقد پسرایه جذابین
یکی: اون جئون هانا نیس؟
یه دختره: چرا خودشه خدااا ایناچقد جذابن
بعد رفتیم داخل همه داشتن ازمون عکس میگرفتن میگفتن چقد خوشتیپن بعد اول منو هیونجین رفتیم پیش مدیر من ثبت نام کردم هیونجین هم اجازشوگرف بعد باهم رفتیم کلاس سونگ هو
کوک: سونگ هوو
سونگ هو: عه داداش تو اومدی فک کردم راننده میاد
هانا: ماهم همه اینجا هویجیم
سونگ هو: وای توهمون هانای معروفی
هانا: ابله دختر عموتم
سونگ هو: 😳
هانا: بیا بغلم
سونگ هو: هانا تویی خداااا چرا انقد جذاب شدی؟(سریع پرید بغل هانا) سونگ هو: بیشعور میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود
هانا: منم
سونگ هو: کی اومدی خیلی اشغالی چرا بهم خبر ندادی
هانا: دیروز، چون جنابعالی اردو بودی، ازین به بعد منو بیشتر میبینی
جیمین: اهم اهم خب الان ما هویج شدیم
هیونجین: راس میگه هانارو دیدی مارو فراموش کردی
کوک: دیوونه ها زود باهم کنار میان
جیمین و هیونجین باهم: درسته
هانا: خب دیگه انقد زر نزنید مخصوصا تو(اشاره به کوک)
کوک: اوکی اوکی فهمیدم بریم دیگه
سونگ هو: من باهانا میام
هانا: باشه فقط حواستون باشه بچه ها نخورنمون
کوک: از شدت جذابیت خورده میشیم
جیمین: من یه موچیه خوشمزم خوردنی ترم
هیونجین: ولی من پسر جذابم اسمم باخودمه بیش از حد جذابم
سونگ هو: یاااا جذابترین پسر دانشگاه منماا
هیونجین: منم هستم
هانا: گمشین بریم دیر میشه میخوایم بریم یه چیزی بخوریم بعد بریم لباس بگیریم بریم مهمونی زود گمشین
بعد ازکلاس اومدیم بیرون باز بچه ها شروع کردن به عکس و فیلم گرفتن بزور اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم رفتیم رستوران غذا خوردیم ساعت شده بود 3 بعد رفتیم لباس گرفتیم رفتیم خونه مهمونی ساعت 6 بود ماباید ساات 5 میرفتیم چون 1 ساعت راه بود رفتم خونه دیدم چان داره رامیون درس میکنت منم رفتم پیشش
هانا: منم میخوام
چان: اولا سلام دوما باشع برا توهم درس میکنم برو لباسات رو عوض کن
هانا: باشع
رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم اومدم چانا داش رامیون میخورد منم رفتم پیشش باهم خوردیم
چان: هانا من نمیدونم واسه مهمونی چی بپوشم؟
هانا: خودم درستت میکنم عشقم
چان: دوست دارم
هانا: من میرم یه دوش یگیرم بیام
چان: اول من میرم
هانا: اتاق مهمون حموم داره تو برو اونجا دوش بگیر
چان: اوکی ولی استایلم باتو
هانا: باشه
هانا: رفتم یه دوش 30 دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم رفتم دیدم چان داره با گوشی ور میره
هانا: یاااا دیر میشه ها گمشو بیا اماده شوـ
چان: اومدم
هانا: چان رو بردم یه لباس براش انتخاب کردم پوشید خودمم اماده شدم سوار ماشین شدیم رفتیم پیشه بچه ها بچه ها خونه ویلایی که ماله اکیپ ما بود جمع شده بودن ماهم رفتیم اونجا
وقتی رسیدیم اولین کسی که دیدم....
لباس هاشون رو هم میزارم
هیون بین: خب بچه ها بابام و داداشم امشب برمی گردن ماهم میخوایم یه مهمونی بگیریم کع همه ی مافیاها هستن خب هانا کوک جیمین و هیونجین اول میرید دانشگاه هانا ثبت نام کنع بعد سونگ هو رو بر میدارید میاید لباس میپوشید میاید باغه خارج از شهر فهمیدین؟
هانا: بابام و بابابزرگ امشب میان؟
هیون بین: ارع دخترم
هیونجین: خب منم داشتم میرفتم دانشگاه بیاید باهم بریم
جیمین: منو کوک چرا بریم؟
هیون بین:شماهم برید هیونجین که میره سرکلاسش اجازه میگیره میاد بعد هاناهم ثبت نام میکنه شماهم سونگ هو رو برمیدارید باهم دیگه میاید مراسم با بچه ها هماهنگ کنید بیاید باهم
کوک: خب زود باشید بریم دیگه
هانا: رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم دانشگاه از ماشین پیاده شدیم همه برگشتن داشتن نگامون میکردن هرکدوم داشتن میگفتن چقد پسرایه جذابین
یکی: اون جئون هانا نیس؟
یه دختره: چرا خودشه خدااا ایناچقد جذابن
بعد رفتیم داخل همه داشتن ازمون عکس میگرفتن میگفتن چقد خوشتیپن بعد اول منو هیونجین رفتیم پیش مدیر من ثبت نام کردم هیونجین هم اجازشوگرف بعد باهم رفتیم کلاس سونگ هو
کوک: سونگ هوو
سونگ هو: عه داداش تو اومدی فک کردم راننده میاد
هانا: ماهم همه اینجا هویجیم
سونگ هو: وای توهمون هانای معروفی
هانا: ابله دختر عموتم
سونگ هو: 😳
هانا: بیا بغلم
سونگ هو: هانا تویی خداااا چرا انقد جذاب شدی؟(سریع پرید بغل هانا) سونگ هو: بیشعور میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود
هانا: منم
سونگ هو: کی اومدی خیلی اشغالی چرا بهم خبر ندادی
هانا: دیروز، چون جنابعالی اردو بودی، ازین به بعد منو بیشتر میبینی
جیمین: اهم اهم خب الان ما هویج شدیم
هیونجین: راس میگه هانارو دیدی مارو فراموش کردی
کوک: دیوونه ها زود باهم کنار میان
جیمین و هیونجین باهم: درسته
هانا: خب دیگه انقد زر نزنید مخصوصا تو(اشاره به کوک)
کوک: اوکی اوکی فهمیدم بریم دیگه
سونگ هو: من باهانا میام
هانا: باشه فقط حواستون باشه بچه ها نخورنمون
کوک: از شدت جذابیت خورده میشیم
جیمین: من یه موچیه خوشمزم خوردنی ترم
هیونجین: ولی من پسر جذابم اسمم باخودمه بیش از حد جذابم
سونگ هو: یاااا جذابترین پسر دانشگاه منماا
هیونجین: منم هستم
هانا: گمشین بریم دیر میشه میخوایم بریم یه چیزی بخوریم بعد بریم لباس بگیریم بریم مهمونی زود گمشین
بعد ازکلاس اومدیم بیرون باز بچه ها شروع کردن به عکس و فیلم گرفتن بزور اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم رفتیم رستوران غذا خوردیم ساعت شده بود 3 بعد رفتیم لباس گرفتیم رفتیم خونه مهمونی ساعت 6 بود ماباید ساات 5 میرفتیم چون 1 ساعت راه بود رفتم خونه دیدم چان داره رامیون درس میکنت منم رفتم پیشش
هانا: منم میخوام
چان: اولا سلام دوما باشع برا توهم درس میکنم برو لباسات رو عوض کن
هانا: باشع
رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم اومدم چانا داش رامیون میخورد منم رفتم پیشش باهم خوردیم
چان: هانا من نمیدونم واسه مهمونی چی بپوشم؟
هانا: خودم درستت میکنم عشقم
چان: دوست دارم
هانا: من میرم یه دوش یگیرم بیام
چان: اول من میرم
هانا: اتاق مهمون حموم داره تو برو اونجا دوش بگیر
چان: اوکی ولی استایلم باتو
هانا: باشه
هانا: رفتم یه دوش 30 دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم رفتم دیدم چان داره با گوشی ور میره
هانا: یاااا دیر میشه ها گمشو بیا اماده شوـ
چان: اومدم
هانا: چان رو بردم یه لباس براش انتخاب کردم پوشید خودمم اماده شدم سوار ماشین شدیم رفتیم پیشه بچه ها بچه ها خونه ویلایی که ماله اکیپ ما بود جمع شده بودن ماهم رفتیم اونجا
وقتی رسیدیم اولین کسی که دیدم....
لباس هاشون رو هم میزارم
۴۱.۶k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.