فرزند خوانده
پارت ۱۳
از خواب پریدم دیدم که رو تخت تو بغل کوک هستم
خاستم از بغلش بیا بیرون
کوک : جات خوبه هیجا نرو
ا.ت : عه واا ولم کن ببینم
کوک : حرف نباشه
و سفت بغلم کرد و خوابید منم بعد چند مین چشام گرم شد و خوابیدم
پرش زمانی به صبح
یونا : تو چرا تو بغل عشقم خوابیدی
(با ا.ت هست)
ا.ت : .......
یونا: با تو هستم
که کوک از خواب پرید
کوک: تو اینجا چکار میکنی (داد)
یونا : اومدم به تو سر بزنم (ترس و لکنت)
کوک: اومدی که اومدی ولی میدونی که خوشم نمیاد کسی بدون اجازه وارد اتاقم شه
یونا : پس این چرا اینجاست
کوک: چون اتاقش با من یکیه
یونا : پس ما ازدواج کردیم من کجا بخوابم
کوک: فکر ازدواج رو از سرت بیرون کن و اگه کردیم تو اتاق خدمتکارا پیش خدمتکارا میخوابی
یونا : کور خوندی من اونجا بخوابم این میره تو اتاق خدمتکارا
ا.ت : این به درخت میگن
یونا : درختی دیگه
کوک: چی زر زدی (عصبی و داد)
ا.ت : بهتر نیست الان فرار کنی
یونا هم دمش رو گزاشت رو کولش و از ترس فرار کرد منم گرفتم خوابیدم
کوک : چقدر میخوابی پاشو بریم صبحونه بخوریم
ا.ت : نوموخام
کوک ویو
ا.ت رو برآید استایل بغل کردم و رفتم دم پله ها
ا.ت : بزارم زمین (دست و پا زدن )
کوک : نوچ نمیزارم
رفتم سر میز نشستم و ا.ت رو گزاشتم رو پام و لقمه گرفتم براش
کوک : بگو اااا
ا.ت: وا مگه من بچم
کوک : آره هستی
ا.ت : یااااااا
از فرصت استفاده کردمو لقمه رو کردم تو دهنش و خودم یک لقمه خوردم
ا.ت : این چکاری بود
کوک : .......
از خواب پریدم دیدم که رو تخت تو بغل کوک هستم
خاستم از بغلش بیا بیرون
کوک : جات خوبه هیجا نرو
ا.ت : عه واا ولم کن ببینم
کوک : حرف نباشه
و سفت بغلم کرد و خوابید منم بعد چند مین چشام گرم شد و خوابیدم
پرش زمانی به صبح
یونا : تو چرا تو بغل عشقم خوابیدی
(با ا.ت هست)
ا.ت : .......
یونا: با تو هستم
که کوک از خواب پرید
کوک: تو اینجا چکار میکنی (داد)
یونا : اومدم به تو سر بزنم (ترس و لکنت)
کوک: اومدی که اومدی ولی میدونی که خوشم نمیاد کسی بدون اجازه وارد اتاقم شه
یونا : پس این چرا اینجاست
کوک: چون اتاقش با من یکیه
یونا : پس ما ازدواج کردیم من کجا بخوابم
کوک: فکر ازدواج رو از سرت بیرون کن و اگه کردیم تو اتاق خدمتکارا پیش خدمتکارا میخوابی
یونا : کور خوندی من اونجا بخوابم این میره تو اتاق خدمتکارا
ا.ت : این به درخت میگن
یونا : درختی دیگه
کوک: چی زر زدی (عصبی و داد)
ا.ت : بهتر نیست الان فرار کنی
یونا هم دمش رو گزاشت رو کولش و از ترس فرار کرد منم گرفتم خوابیدم
کوک : چقدر میخوابی پاشو بریم صبحونه بخوریم
ا.ت : نوموخام
کوک ویو
ا.ت رو برآید استایل بغل کردم و رفتم دم پله ها
ا.ت : بزارم زمین (دست و پا زدن )
کوک : نوچ نمیزارم
رفتم سر میز نشستم و ا.ت رو گزاشتم رو پام و لقمه گرفتم براش
کوک : بگو اااا
ا.ت: وا مگه من بچم
کوک : آره هستی
ا.ت : یااااااا
از فرصت استفاده کردمو لقمه رو کردم تو دهنش و خودم یک لقمه خوردم
ا.ت : این چکاری بود
کوک : .......
۱۳.۱k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.