پارت : 3
ات
ساعت 4 با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت 7 قرار بود هانا بیاد دنبالم رفتم پایین ی قهوه برای خودم درست کردم برگشتم توی اتاقم رفتم توی بالکن قهوم رو خوردم و بعد از چند دقیقه رفتم حمام و دوش گرفتم ، لباس پوشیدم ، میکاپ کردم ، موهام رو استایل کردم و رفتم پایین که دیدم هانا بهم زنگ زد...
هانا : سلام عشقم
ات : سلام عزیزم ( کیوت )
هانا : اماده شدی عشقم ؟
ات : اوهوم ( بامزه )
هانا : پس تا تو میای تو حیات منم میرسم
ات : باشه عزیزم
رفتم سمت آشپزخونه یکم آب خوردم و رفتم توی حیات که دیدم هانا هم اومد رفتم سمت ماشین و سوار شدم سلام کردیم و رفتیم سمت شهربازی تقریبا 2:30 تو شهربازی بودیم بعد از کلی خوش گذرونی تو شهربازی رفتیم سمت بزرگترین رستوران کره جنوبی ، حرف میزدیم و شام میخوردیم ، ساعت دیگه 12 شده بود و کم کم باید میرفتیم خونه ، چون عاشق قدم زدنم تصمیم گرفتم پیاده برم خونه شروع کردم به قدم زدن سمت خونه ، وسط راه ی ماشین مشکلی با شیشه های کاملا دودی جلوم وایساد ، یکی از شیشه ها رفت پایین و ی مرد هیکلی با کت و شلوار مشکی دیده شد گفت...
مرده : عذر میخوام خانم
ات : بله ؟
مرده : میشه لطفا توی پیدا کردن این آدرس بهم کمک کنید ؟ ( ی کاغذ رو از جیبش در میاره )
ات : البته
رفتم نزدیک ماشین که بهش تو پیدا کردن آدرس کمک کنم که در باز شد و ی مرد هیکلی با کت و شلوار مشکی دستش رو گذاشت رو دهنم و... همه جا تاریک شد ، چشمام رو که باز کردم...
عکس لباس رو میزارم .
اینم از پارت : 3 امیدوارم خوشتون بیاد .
گایز ، لطفا حمایت کنید .
ساعت 4 با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت 7 قرار بود هانا بیاد دنبالم رفتم پایین ی قهوه برای خودم درست کردم برگشتم توی اتاقم رفتم توی بالکن قهوم رو خوردم و بعد از چند دقیقه رفتم حمام و دوش گرفتم ، لباس پوشیدم ، میکاپ کردم ، موهام رو استایل کردم و رفتم پایین که دیدم هانا بهم زنگ زد...
هانا : سلام عشقم
ات : سلام عزیزم ( کیوت )
هانا : اماده شدی عشقم ؟
ات : اوهوم ( بامزه )
هانا : پس تا تو میای تو حیات منم میرسم
ات : باشه عزیزم
رفتم سمت آشپزخونه یکم آب خوردم و رفتم توی حیات که دیدم هانا هم اومد رفتم سمت ماشین و سوار شدم سلام کردیم و رفتیم سمت شهربازی تقریبا 2:30 تو شهربازی بودیم بعد از کلی خوش گذرونی تو شهربازی رفتیم سمت بزرگترین رستوران کره جنوبی ، حرف میزدیم و شام میخوردیم ، ساعت دیگه 12 شده بود و کم کم باید میرفتیم خونه ، چون عاشق قدم زدنم تصمیم گرفتم پیاده برم خونه شروع کردم به قدم زدن سمت خونه ، وسط راه ی ماشین مشکلی با شیشه های کاملا دودی جلوم وایساد ، یکی از شیشه ها رفت پایین و ی مرد هیکلی با کت و شلوار مشکی دیده شد گفت...
مرده : عذر میخوام خانم
ات : بله ؟
مرده : میشه لطفا توی پیدا کردن این آدرس بهم کمک کنید ؟ ( ی کاغذ رو از جیبش در میاره )
ات : البته
رفتم نزدیک ماشین که بهش تو پیدا کردن آدرس کمک کنم که در باز شد و ی مرد هیکلی با کت و شلوار مشکی دستش رو گذاشت رو دهنم و... همه جا تاریک شد ، چشمام رو که باز کردم...
عکس لباس رو میزارم .
اینم از پارت : 3 امیدوارم خوشتون بیاد .
گایز ، لطفا حمایت کنید .
۱۱.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.