Part[8]
Part[8]
یونگی بهش نگاه کرد:مشکلی داری؟
و بعد اسلحش رو روی میز گذاشت.
مین هو ب دو طرف سر تکون داد:اصلا.
+فردا شب میریم پارتی.
هردو سر بلند کردن:چی؟
یونگی دستاش رو روی میز گذاشت و گفت:از طرف یه دوست قدیمی دعوت شدیم.
هوسوک در جواب گفت:من نمیام.
یونگی ایستاد و غذاشو نصفه ول کرد:فردا صبح میریم لباس بخریم.
هوسوک دوباره تکرار کرد و گفت:گفتم ک من نمیام.
یونگی عصبی گفت:برای چی؟
هوسوک درحالی ک با غذاش بازی میکرد گفت:ی ادم وحشی اونجاست.
یونگی دست ب کمر ایستاد:اون ک با ما کاری نداره هوپی.
مین هو هم حرف یونگی رو تایید کرد:راس میگه.
هوسوک گوشیش رو دراورد و ویدیویی رو ب جفتشون نشون داد:من اینطور فکر نمیکنم.
اونی ک الان توی ویدیو دوست خودمه.
من نمیخوام برای شماها اتفاقی بیوفته.
یونگی جلو پای هوسوک نشست و چونش رو بلند کرد،رنگ هوسوک پریده بود.
+مای هوپ چت شده؟
هوسوک اروم لب زد:اگ بهت بگم قول میدی عصبانی نشی.؟؟
یونگی دستش رو گرفت و گفت:قول میدم.
هوسوک ب یونگی نگاه کرد و گفت:من اونی ک زخمیم کرده رو دیدم...
یونگی عصبانی شد اما خودش رو کنترل کرد و جواب داد:اون کی بود؟
_پارک سو جون.
یونگی دستاش رو مشت کردو گفت:پس واجب شد ب اون پارتی برم،خودم با دستای خودم میکشمش.
و بعد ایستاد هوسوک دستش رو گرفته گفت:یونگی خواهش میکنم خطرناکه.
لطفا تو نباید بری.
یونگی در جواب گفت:من حتی حاضرم بخاطر تو
ادم بکشم هوپی.
هوسوک دستش رو محکم فشرد:ن خواهش میکنم.
یونگی دستش رو بیرون کشید و باعصبانیت گفت:نمیخوام.
بلند تر فریاد زد:آجومااا من یه لباس لازم دارم ی لباس شیک.
ی کتم برام اماده کنید.
مین هو هم بلند گفت:منم میامممم
منم لباس میخوام اجوماااااا.
هوسوک هم همین حرف رو تکرار کرد.
یونگی بهش نگاه کرد:مجبور نیستی بیای.
هوسوک گفت:اگ تو میری منم باهات میام!
یونگی زمزمه کرد:ساعت هفت و نیمه.
بلند تر گفت:ی ربع وقت دارید اماده شید،میریم خرید.
اجومااا لباسا رو خودمون میخریم.
@بله جناب یونگی.
و بعد احترام کوتاهی گذاشت.
***
#مینیونگی
#جانگهوسوک
#قانونسیاهمسترمین
یونگی بهش نگاه کرد:مشکلی داری؟
و بعد اسلحش رو روی میز گذاشت.
مین هو ب دو طرف سر تکون داد:اصلا.
+فردا شب میریم پارتی.
هردو سر بلند کردن:چی؟
یونگی دستاش رو روی میز گذاشت و گفت:از طرف یه دوست قدیمی دعوت شدیم.
هوسوک در جواب گفت:من نمیام.
یونگی ایستاد و غذاشو نصفه ول کرد:فردا صبح میریم لباس بخریم.
هوسوک دوباره تکرار کرد و گفت:گفتم ک من نمیام.
یونگی عصبی گفت:برای چی؟
هوسوک درحالی ک با غذاش بازی میکرد گفت:ی ادم وحشی اونجاست.
یونگی دست ب کمر ایستاد:اون ک با ما کاری نداره هوپی.
مین هو هم حرف یونگی رو تایید کرد:راس میگه.
هوسوک گوشیش رو دراورد و ویدیویی رو ب جفتشون نشون داد:من اینطور فکر نمیکنم.
اونی ک الان توی ویدیو دوست خودمه.
من نمیخوام برای شماها اتفاقی بیوفته.
یونگی جلو پای هوسوک نشست و چونش رو بلند کرد،رنگ هوسوک پریده بود.
+مای هوپ چت شده؟
هوسوک اروم لب زد:اگ بهت بگم قول میدی عصبانی نشی.؟؟
یونگی دستش رو گرفت و گفت:قول میدم.
هوسوک ب یونگی نگاه کرد و گفت:من اونی ک زخمیم کرده رو دیدم...
یونگی عصبانی شد اما خودش رو کنترل کرد و جواب داد:اون کی بود؟
_پارک سو جون.
یونگی دستاش رو مشت کردو گفت:پس واجب شد ب اون پارتی برم،خودم با دستای خودم میکشمش.
و بعد ایستاد هوسوک دستش رو گرفته گفت:یونگی خواهش میکنم خطرناکه.
لطفا تو نباید بری.
یونگی در جواب گفت:من حتی حاضرم بخاطر تو
ادم بکشم هوپی.
هوسوک دستش رو محکم فشرد:ن خواهش میکنم.
یونگی دستش رو بیرون کشید و باعصبانیت گفت:نمیخوام.
بلند تر فریاد زد:آجومااا من یه لباس لازم دارم ی لباس شیک.
ی کتم برام اماده کنید.
مین هو هم بلند گفت:منم میامممم
منم لباس میخوام اجوماااااا.
هوسوک هم همین حرف رو تکرار کرد.
یونگی بهش نگاه کرد:مجبور نیستی بیای.
هوسوک گفت:اگ تو میری منم باهات میام!
یونگی زمزمه کرد:ساعت هفت و نیمه.
بلند تر گفت:ی ربع وقت دارید اماده شید،میریم خرید.
اجومااا لباسا رو خودمون میخریم.
@بله جناب یونگی.
و بعد احترام کوتاهی گذاشت.
***
#مینیونگی
#جانگهوسوک
#قانونسیاهمسترمین
۳.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.